مدیریت روستایی در ایران بعد از تقسیم اراضی امری است که همه در صدد انجام آنند اما همواره با واقعیت که روبرو شوند در می یابند که زنهار در این بادیه به راحتی نباید گام برداشت و آنانی که گام برداشته اند به استثناء اقلیتی که قانون اصل عدم قطیعیت می فرماید همگی بدون شناخت کافی در راه گام نهاده و حاصل کارشان دستاورد مفیدی عاید جامعه روستایی ننموده است.یا شاید در بیشت موارد سبب ایجاد ناهمگونیهایی گردیده اند که جبران آن یا برگرداندن تعادل پیش از آن را بسیار سخت کرده است. به روی اعتقادم بر این است که اکنون نیز ده و مدیریت آن جدی گرفته نشده است. قوانین نوشته شده برای آن بر اساس شناخت کافی از ده تنظیم نمی گردد تا در مرحله عمل با پشوانه محکم اعمال شود. شناخت فرهنگی، جغرافیایی، مذهبی اعتقادی، سطح رفاه ... برای تصویب قوانین جزء ضروریات است اما آیا به آنها توجه شده است یا می شود؟