سلام علیکم
کابالا چیست؟
«کابالا»نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق میشود و تلفظ اروپایی «کبّاله» عبری است به معنی «قدیمی» و «کهن». این واژه به شکل «قباله» برای ما آشناست. پیروان آئین کابالا، یا کابالیستها، این مکتب را «دانش سرّی و پنهان» حاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای کهن قائلاند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی، رهبر فرقه تئوسوفی، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنیاسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیتهای مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفتهاند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون، را از پیروان آئین کابالا میداند.
این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای تصوف یهودی، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، پیشینه جدّی نمیتوان یافت. مشارکت یهودیان در نحلههای فکری رازآمیز و عرفانی به فیلو اسکندرانی در اوایل سده اوّل میلادی میرسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه اندیشههای دینی یهود در قالب فلسفه یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست. به عبارت دیگر، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحلههای فکری گسترده عرفانی- رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری/ دهم میلادی) است. قرقسانی، ساکن بغداد، از متفکرین و نویسندگان برجسته قرائی است و به یهودیت تلمودی تعلق ندارد. دو کتاب اصلی او، کتاب الانوار و المراقب و کتاب الریاض و الحدایق، نیز به زبان عربی است.
اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله سِفر یصیرا (آفرینشنامه) و سِفر بهیرا (روشنایی نامه) است. این دو رساله را باید تلاشی دانست برای ارائه عقاید دینی- سیاسی یهود در قالب مفاهیم عرفانی رایج در دنیای اسلام. بدینسان، مفاهیمی چون «نور»، «سلوک»، «تجلی»، «جدایی»، «وصل» و غیره به یهودیت راه یافت؛ نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) است و سپس داوود، نماد نور الهی، به حامل آن در دنیای زمینی و «شخینا»،تجلی روحانی داوود، به حامل آن در دنیای ماوراء زمینی بدل میشود. این همان اسطوره سیاسی «خاندان داوود» است که اینک جامه رازآمیز پوشیده است. این میراث نه چندان غنی، که «قباله» (کابالا) خوانده میشد، در سده سیزدهم میلادی به پیدایش تصوف یهودی انجامید. تا زمان فوق، قباله (کابالا) واژهای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدّی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب ظهر، در اواخر سده سیزدهم میلادی، واژه «قباله» (کابالا) بهطور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید «کابالیست» نام گرفتند.
کابالا، تصوف یهودی، نیز به شدت متأثر از فرهنگ اسلامی است و حتی بسیاری از مفاهیم آن شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. درواقع، اندیشهپردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تأویلهای خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخههای متنوع علم و دانش انجام دادند. برای نمونه، باید به مفاهیم «هوخمه» (حکمت)، «کدِش» (قدس)، «نِفِش» (نفس)، «نِفِش مدبرت» (نفس مدبره)، «نِفِش سیخلت» (نفس عاقله)، «نِفِش حی» (نفس حیاتبخش)، «روح»و غیره در کابالا اشاره کرد. مکتب کابالا نیز به دو بخش «حکمت نظری»و «حکمت عملی»تقسیم میشود. در تصوف کابالا بحثهای مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تأکید فراوان آن بر مفهوم «نور» و مراحل تجلی آن. آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمیت است، «شیطانشناسی»و «پیام مسیحایی»این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار میکند.
پیدایش کابالا
سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور (1160-1235) میرسد. او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) میزیست و برخی نظرات عرفانی بیان میداشت. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزشهای عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائلاند و سیری استعلایی را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد میکنند. مفهوم «عین صوف»ساخته اوست. این مفهوم را، که به معنی «لایتناهی» است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد ولی بعدها به معنی نظام هستی بهطور عام به کار گرفته شد.
دوران شهرت اسحاق کور در بندر ناربون مصادف است با سلطنت جیمز اوّل، شاه آراگون (1213-1276). جیمز اوّل از سال 627 ق./ 1229 م. به دولتهای اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگهای صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی برانگیخت که «باز پسگیری»خوانده میشد. در حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی جیمز اوّل آراگون، که اینک به «جیمز فاتح» شهرت داشت، از قدرتهای سیاسی و نظامی درجه اوّل اروپا و از سرکردگان جنگهای صلیبی به شمار میرفت.
«جیمز فاتح» با الیگارشی یهودی رابطه نزدیک داشت؛ وزیر مالیهاش یهودا لاوی (جودا دلا کاوالریا) بود و در دربارش یهودیان ثروتمند دیگر نیز حضور داشتند. در تهاجم جیمز به سرزمینهای اسلامی، این یهودیان نقش مهمی ایفا کردند و حکومت شهرهایی که به اشغال در میآمد عموماً به ایشان واگذار میشد. در این زمان یک حاخام یهودی به نام موسی بن نهمان، معروف به نهمانیدس (1194-1270)، در دربار جیمز حضور داشت که با نام اسپانیایی «بناستروگ داپورتا» نیز شناخته میشود. نهمانیدس «بزرگترین مقام دینی [یهودیان] عصر خود در اسپانیا» به شمار میرفت و در اسپانیا زمانی که از «ربی»، به معنای مطلق کلمه، سخن میرفت منظور نهمانیدس بود. نهمانیدس با مهیر بن تودروس ابولافی، یهودی قدرتمند آن زمان و رئیس یهودیان اسپانیا، دوستی نزدیک داشت و مورد علاقه فراوان و مشاور جیمز اوّل بود.
نهمانیدس، با الهام از نظرات اسحاق کور، در شهر گرونا یک مرکز فعال تصوف یهودی ایجاد کرد. مرکز فوق در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه آن در سراسر شبه جزیره ایبری و تولید انبوهی از رسالههای کابالی نقش اصلی را ایفا نمود. مورخین یهودی جایگاه نهمانیدس را در پیدایش و اشاعه کابالا مهم و تعیینکننده میدانند. تألیفات نهمانیدس حدود 50 کتاب و رساله در سه زمینه تفسیر تورات، فقه تلمودی و کابالاست. رسالههای نهمانیدس تا سال 1325 میلادی منبع اصلی تغذیه فکری کابالیستها بود.
تصوف کابالا مدعی شناخت خداوند، آفرینش و رازهای نظام هستی بود؛ تکاپویی ذهنی که برای هر انسان جاذبه شگرف دارد. اندیشهپردازان و گردانندگان فرقه کابالا مدعی بودند که این طریقت مکمل تورات است؛ اسراری است که خداوند بهطور شفاهی و خصوصی به موسی ابلاغ کرد تا تنها در اختیار محرمان «قوم برگزیده» قرار گیرد. دین یهود پوستهای است آشکار و همهفهم از مفاهیم رازآمیز هستی که قلب ناشناخته آن کابالاست. این اسرار از زمان موسی، نسل به نسل، در خواصی از یهودیان به میراث ماند تا به امروز رسید. عنوان کابالا (قباله) ناظر به دعوی کهنسالی میراث فوق است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحری و کیمیاگری بازار گرم داشت، جاذبهای شگرف یافت و تأثیری چنان عمیق برجای نهاد که تا به امروز پابرجاست.
مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمانهای مسیحایی را به دست گرفت و این آرمانها در بنیاد تحریکات جنگافروزانه صلیبی سده سیزدهم و تکاپوهای شِبهصلیبی و نوصلیبی سدههای پسین جای داشت. در سده چهاردهم میلادی، هستههای فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، به ویژه در بنادر ایتالیا، گسترده شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار میرفت، پیشگوییهای اسرارآمیز درباره ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیتالمقدس، رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانونهای فکری و سیاسی دنیای مسیحی را به شدت متأثر ساخت. در تمامی این دوران منجمین بانفوذ یهودی، یکی پس از دیگری، درباره ظهور قریبالوقوع «ماشییَح» (مسیح) پیشگویی میکردند. یک نمونه گرسونیدس، نوه نهمانیدس، است که ظهور مسیح بن داوود را در سال 1358م. پیشبینی میکرد.
کتاب ظُهَر
در اواخر سده سیزدهم میلادی، با تدوین کتاب ظهر،تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سامانیافته و منسجم درآمد و شکل نهایی خود را یافت. این کتاب را موسی بن شم تاو لئونی (1240-1305) در سالهای 1280-1286 نوشت. «ظُهر»، به معنی «درخشش» و «جلال»، با واژههای مشابه در زبان عربی خویشاوند است. کتاب ظُهر نوشتههایی است در تفسیر و تأویل تورات و سایر کتب مندرج در عهد عتیق به زبان آرامی. این کتاب به شیوه متون عرفانی رایج در دنیای اسلام تدوین شده که از زبان نماد و تمثیل و داستانهای رازآمیز برای بیان عقاید خود بهره میبردند.
موسی لئونی برای معتبر کردن کتاب خود، آن را به گذشتههای دور، به حاخامی به نام شمعون بن یوحای منتسب کرد که گویا در سده دوّم میلادی میزیست: شمعون بن یوحای از چنگ رومیها میگریزد، به مدت 13 سال در غاری پناه میگیرد، در این مدت به عبادت و تفکر میپردازد و سرانجام رازهای هستی بر او آشکار میشود. موسی بهکلی منکر تدوین این کتاب بود و ادعا میکرد که یک زن یهودی و دخترش برخی دستنوشتههای قدیمی را در اختیار او نهادند و وی در میان آنها کتاب ظُهر را یافت.
اصالت این کتاب از همان ابتدا مورد تردید قرار گرفت و از جمله زن و دختر فوق منکر داستان موسی لئونی شدند. مضمون کتاب و اشارات تاریخی آن نیز قدمت منتسب به آن را مردود میسازد. برای نمونه، بسیاری از شخصیتهایی که در کتاب ظُهر از آنان یاد شده معاصر شمعون بن یوحای فوقالذکر نبودند. امروزه محققین، اعم از یهودی و غیریهودی، تردیدی ندارند که کتاب ظُهر در فاصله سالهای 1270 تا 1300 میلادی تدوین شده و مصنف آن موسی لئونی است.
انتشار کتاب ظُهر یکباره صورت نگرفت. ابتدا برخی یهودیان نامدار، به ویژه تودورس ابولافی، در آثارشان به بخشهای کوتاهی از ظُهر، به عنوان یک اثر کهن و معتبر و نایاب که گویا تنها در دسترس برخی خواص است، استناد کردند و همگان را تشنه آن نمودند. بهتدریج و در یک دوره نسبتاً طولانی فصلهایی از کتاب ظُهر در محافل کابالی آشکار شد. در سده شانزدهم نسخ دستنویس ظُهر در کانونهای فرهنگی اروپا پخش شد و سرانجام در سالهای 1558-1560 به چاپ رسید.
این کتاب در سده شانزدهم به زبانهای لاتین و عبری ترجمه و منتشر شد. در سالهای 1945-1958 متن کامل ظُهر به همراه ترجمه عبری، حواشی و توضیحات و اضافات در 22 جلد در اورشلیم به چاپ رسید. در سالهای 1933-1934 ترجمه انگلیسی متن کامل ظُهر در پنج جلد در لندن منتشر شد. این ترجمه در سال 1978 تجدید چاپ شد. در سال 2003 دانشگاه استانفورد ترجمه منقحی از کتاب ظُهر در دو جلد منتشر کرد.
کتاب ظُهر مشتمل بر 24 فصل است. بخش عمده این اثر شرح گفتگوهای شمعون بن یوحای با حلقه مریدان و شاگردانش است که در آن مکاشفات خود و رازهای هستی را فاش میکند. این فصلها نامهایی چون «ایدرا ربا» (مجمع بزرگ)، «ایدرا زوتا» (مجمع کوچک)، «راز درازین» (راز رازها)، «ستری توره» (اسرار تورات) و غیره را بر خود دارد. این مجموعه شامل حدود دو هزار صفحه چاپی است ولی پیروان فرقه کابالا مدعیاند که این تنها بخش کوچکی از کتاب اصلی است که در گذشتههای دور چهل شتر آن را حمل میکرد. کابالیستها کتاب ظهر را به سان کشتی نوح میدانند که حاملین خود را از توفان نجات میدهد؛ خداوند نخستین بار از طریق شعله آتش خود را بر موسی ظاهر کرد، ولی بر موساهای پسین از طریق «نور توره» ظهور میکند و آن انکشاف رازهای «قباله» (کابالا) است.
مفاهیم رازآمیز این کتاب سرشار از پیشگویی درباره سرنوشت و «رسالت الهی» و آینده قوم یهود است. پیشگوییهای کتاب، از آنجا که به شمعون بن یوحای در سده دوّم میلادی نسبت داده میشود، طبعاً حیرتانگیز است و اعتماد خواننده را به پیشگوییهای آیندهای که رخ نداده جلب میکند. در کتاب ظُهر وضع کنونی یهودیان «دوران گذار» توصیف شده که سرآغاز دوران ظهور مسیح است. ابتدا موسی ظهور خواهد کرد و راه را برای ظهور دو مسیح خواهد گشود: مسیح بن یوسف و مسیح بن داوود. نام مسیح بن یوسف، که با عیسی بن مریم (ع) انطباق دارد، طبعاً اعتماد مسیحیان را به این پیشگویی جلب میکرد. مسیح بن داوود نیز همان «مسیح موعود» (ماشییَح) یهودیان است. بدینسان، تصوف کابالا از همان آغاز این توانایی بالقوه را داشت که به طریقتی مشترک در میان مسیحیان و یهودیان بدل شود.
کابالا و مسیحگرایی اروپایی
از نیمه دوّم سده پانزدهم میلادی کابالیستهای یهودی به تدوین برخی رسالههای کابالی منطبق با زبان و فرهنگ مسیحیان دست زدند. این رسالهها در ایتالیا و به ویژه در کانون فرهنگی خاندان مدیچی در فلورانس بسیار مؤثر بود. به نوشته دائرةالمعارف یهود، محافل فرهنگی رنسانس عمیقاً باور کردند که در رسالههای کابالی به منابع اصیل و دست اوّل رازهای کهن هستی دست یافتهاند؛ رسالههای گمشدهای که اینک پدیدار شده و به کمک آن نه تنها میتوان به اسرار نوشتههای افلاطون و سایر متفکرین یونان باستان پی برد، بلکه رازهای مسیحیت را نیز میتوان شناخت. در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی فرقه کابالا در تمامی مراکز مهم قاره اروپا گسترده شد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم این گسترش را به «قدرت خلاقه»، «نیروی معنوی» و «توانمندی روانی» مارانوها (یهودیان مخفی) نسبت میدهند.
بدینسان، مکتب کابالا به نیروی متنفذ سیاسی در میان مسیحیان بدل شد که بر آرمانهای مسیحایی و صلیبی جدید دامن میزد و طلوع قریبالوقوع دولت جهانی اروپاییان را نوید میداد. به تأثیر از این موج، بسیاری از متفکران اروپایی به این نتیجه رسیدند که باید آرمان ظهور مسیح را با مفاهیم رازآمیز شناخت و تنها منبع معتبر برای این شناخت رسالههای کابالی است. در نتیجه، رویکردی گسترده به فراگیری زبان عبری، به ویژه در ایتالیا، آغاز شد.
پیکو میراندولا از نامدارترین و مؤثرترین چهرههای فکری رنسانس، به عنوان «پدر کابالیسم مسیحی» شناخته میشود. او در عین حال از بنیانگذاران دانش شرقشناسی اروپا نیز به شمار میرود. این به دلیل پیوند پیکو با گروهی از یهودیان است که در پیرامون او حضور داشتند. برخی از استادان و دوستان یهودی پیکو عبارتند از یوحنان المانو، فلاویوس میتریداتس و الیا دلمدیگو. به دلیل این پیوندها، پیکو دلا میراندولا به نخستین چهره فرهنگی اروپا بدل شد که به «دانش رازآمیز یهود» و رسالههای کابالی شیفتگی داشت. دلمدیگو برخی متون عبری را برای پیکو ترجمه کرد. میتریداتس به وی زبانهای عربی و آرامی آموخت و برای او تعداد زیادی از رسالههای کابالی را به لاتین ترجمه کرد. مهمترین اقدام پیکو ارائه 900 تز به علمای دینی مسیحی در شهر رم در سال 1486 بود. یکی از این تزها چنین است: «هیچ علمی چون جادو و کابالا حقانیت مسیح را بر ما ثابت نمیکند.» هر چند این تز پیکو از سوی کلیسا مردود شناخته شد، معهذا ادعاها و تبلیغات او در جلب توجه مسیحیان به مکتب کابالا بسیار مؤثر بود و رسالههایی که دوستان یهودی او، به ویژه میتریداتس، به لاتین ترجمه کردند به منبع تغذیه فکری کابالیسم مسیحی بدل شد.
پس از پیکو، یوهانس روشلین، عبریشناس نامدار دربار فردریک سوّم، در ترویج کابالا در محافل فکری مسیحیان نقشی برجسته داشت. روشلین در سال 1490 در ایتالیا با پیکو دیدار کرد و تحت تأثیر او به کابالا علاقمند شد. روشلین کتابهای درباره نامهای سحرآمیز (1494) و درباره علم کابالا (1517) را نوشت. در این زمان، پل ریچیوس، یهودی مسیحی شده و پزشک دربار امپراتور ماکزیمیلیان نیز به نگارش کتابهایی در زمینه کابالا اشتغال داشت. نوشتههای پیکو و روشلین، که دو شخصیت درجه اوّل فرهنگی اروپای آن روز به شمار میرفتند، تأثیر عمیقی بر جای نهاد و توجه محافل اشرافی و فرهنگی اروپا را به این طریقت جادویی نوظهور جلب کرد.
در نیمه دوّم سده شانزدهم، عقاید رازآمیز کابالی چنان در محافل مسیحی جاذبه داشت که حتی برخی شخصیتهای مهم دینی چون کاردینال اگیدیو ویتربو و فرانسیسکو گئورگیوی ونیزی در آثار خود به تکرار مضامین و مفاهیم کابالی پرداختند. در این زمان، کتاب ظُهر به اثری نامدار بدل شد و ارجاع به آن رواج فراوان یافت. سرانجام، کار بدانجا کشید که گیوم پاستل فرانسوی، یکی از شخصیتهای متنفذ رنسانس، به ترجمه و انتشار کتاب ظُهر به لاتین دست زد و به همراه آن شرح مفصل خود را نیز انتشار داد. این در حالی است که ترجمه عبری ظُهر هنوز منتشر نشده بود.