سلام علیکم
سلام به رفقای گلم امروز ادامه بحث عرفان یهودیت یا کابالا را پی میگیریم.
· وابستگی اومانیستها به کابالا
آیا ماسونگری به خاطر کابالا، به عنوان کتاب آداب و سنن سری عبرانی و درک جوهره فلسفه عالی شکل گرفته حول محور آن، روشنگری و علمانیگری را مورد پشیمانی قرار میدهد؟
آیا این حمایت از آن فلسفه عالی ناشی میشود؟
برای پاسخ دادن به این سؤال به ناچار باید رابطه موجود بین روشنگری و فلسفه عالی یاد شده را مورد بررسی و کندوکاو قرار دهیم.
· جذبه و تأثیر کابالا بر اومانیست ها
کابالا که نفوذ و تأثیر آن در جای جای حرکت اصلاحات به چشم میخورد در ارتباط با جریان انسانمداری (اومانیسم) نیز نقش بزرگی را به عهده داشت.
اومانیسم یا انسانمداری جریانی بود که در اواخر عصر میانه (قرون وسطی) به طور خاص در ایتالیا سر برداشت. حرکتی بود که توسط بعضی از روشنفکرانی که منابع روم و یونان قدیم را مورد مطالعه قرار داده و علیه اعتقادات کلیسای کاتولیک قد علم کرده بودند به وجود آمد. نکته جالب توجه در این رابطه اینکه ریشه و بنیاد جریان اومانیسم نیز که در روند جدایی اروپا از دین و رویکرد به کاپیتالیسم و کاپیتالیستی شدن آن نقش داشت در حقیقت ریشه و بنیادی عبرانی دارد.
«وابستگی اومانیستها به کابالا» که در تاریخ رسمی زیاد به آن پرداخته نمیشود از طرف مالاچی مارتین نویسنده مشهور و استاد انستیتوی پاپی کتاب مقدس واتیکان مورد یادآوری قرار میگیرد. وی در کتاب مطول خود با عنوان:
The keys of this Blood: the struggle for wotld Dammination Between pope John Paul 11 mikhail Gorbachev and the capitalist West
موضوع کشمکش صدها ساله در میان سه جهان کاتولیک، کاپیتالیسم و سوسیالیسم را مورد بررسی قرار داده است. وی از ماسونگری و «نفوذ عبرانی» به عنوان عنصر بسیار مهم در این کشمکشها سخن به میان میآورد. مارتین از «فاکتور عبرانی» که در میان اومانیستها به وضوح قابل مشاهده است چنین یاد میکند:
جو آشفته و سردرگمی که خارج از شرایط عادی سالهای اولیه رنسانس ایتالیا ایجاد شده بود موجب آغاز فعالیتهایانجمنهای اومانیستی با هدف ناآرامسازی نظم ایجاد شده گردید.به دلیل اینکه این انجمنها چنین اهدافی را دنبال میکردند، حداقل لازم بود در ابتدای کار اقدامات خود را به صورت پنهانی انجام میدادند. اما علاوه بر پنهانکاری، این انجمنها ویژگی دیگری را نیز صاحب بودند. این انجمنها در مقابل تفاسیر سنتی کلیسا و دیگر منابع حاکمیت و محدودیتهای فلسفی فکری و دینی اعمال شده از جانب کلیسا را در محافل خصوصی و سیاسی مورد اعتراض قرار میدادند. این جمعیتها در ارتباط با آیات خاص کتاب مقدس تفاسیر متفاوتی داشتند. آنها این فهم خود را از تعدادی مذاهب و منابع مافوق طبیعی واقع در شمال آفریقا خصوصاً مصر دریافت میداشتند و در رأس اینها نیز کابالای یهود قرار داشت. کابالای یهود بیانگر علم انسان فانی نسبت به قدرت الهی و چگونگی انتقال آن به خود در محدوده مرزهای موجود بین خدا و انسان، در سنت موسی (ع) است. احکام تورات یافتن آمادگی مقدماتیای است که قبل از روبهرو شدن با کابالا دستیازی به آن لازم است و این امر در جهان مادی انسان تأثیرات و تغییرات بزرگی را موجب خواهد گردید.
اومانیستهای ایتالیا در ارتباط با کابالا، ضمن اینکه با زمان پیش رفتند، این منبع را به عنوان یک راهنمای عمل پذیرفتند. مفهوم «گنوسیس» (سنت ما ورای طبیعیای که در اوان مسیحیت زاییده شد و باز با کابالا در ارتباط است) را مجدداً تفسیر نمودند و این مفهوم را در سطح وسیعی به حالت دنیامداری درآوردند، کاری که میخواستند بکنند این بود که از طریق کابالا نیروهای پنهان طبیعت را در راستای اهداف سیاسی- اجتماعی مورد استفاده قرار دهند.
قبل از روشنگری و عصر دانش یعنی در سالهای قبل از آغاز عصر روشنگری و عصر دانش و قبل از به حرکت درآمدن جریان عقلیگری توسط فرانسیس بیکن در قرن 17، اومانیستها آن را آغاز نموده بودند. این حرکت شامل (علم) سیمیا بود.
از این علم در کنار دیگر علوم به کابالیستیک تعبیر میشد. سیمیا قدرت تغییر ساختار عنصری مواد و در رأس آنها فلزات بود. آنچه که اومانیستهای کابالائیست به دنبال آن بودند در حقیقت ماده معدنی (سنگ جادویی) بود که بتوانند با آن جوهر فلزات پایه را تغییر دهند. به عنوان مثال آنها باور داشتند که با این ماده قدرت تبدیل نمودن مس به طلا را خواهند داشت. همراه با آن مهمترین هدف کابالائیستها تلاش برای دستیابی به دانش سری مرتبط با قدرت طبیعت و افسانه مربوط به سنگ فیلسوف (سنگ جادو) و استحصال قدرتی بود که با آن بتوانند دنیا را از نو بسازند. اعضای انجمنهای اومانیستی اعلام میداشتند که در جستجوی معمار بزرگ کائنات و وقف نمودن خویش برای اویند. نام این معمار بزرگ کائنات از چهار حرف مقدس عبرانی یعنی YHWH (یهوه) تشکیل شده بود. یهوه نام خدای یهود است. نامی که از سوی میرندگان و فناپذیران قابل تلفظ نخواهد بود. به همین علت اومانیستها سمبولهایی مثل پیرامیت و چشم را نیز که عموماً عاریت گرفته شده از منابع مصری است مورد استفاده قرار دادند. انجمنهای اومانیستیای که قبل از رنسانس پدید آمده بود در طول زمان به قدرتهای بینالمللی دینی و سیاسی و اجتماعیای بدل شدند که اتحادهای اروپایی را شکل داده و مقدرات جهانی را رقم میزدند.
گسترش اندیشههای اومانیستی به سمت شمال (اروپا) و پذیرفته شدن آن (در آن نواحی) در قرن 15م. با کمک و مساعدت اصلاحات پروتستانیستی صورت پذیرفت. همانگونه که مشخص است اولین معمارانا این اصلاحات مارتین لوتر، فیلیپ ملانچتون، جوهانس روچین و جان آموس کومینسکیمیباشند که خود به مکتبهای نهانگرای مختلفی وابسته بودند. مورد توجه قرار گرفتن عنوان «معمار بزرگ کائنات» که به همان YHWH یا خدای یهود دلالت دارد، از سوی اومانیستها، خود بیانگر تأثیر و نفوذ (باورهای) عبرانی بر آنها بود.
· پیوندهای جریان روشنگری و باطنیگری عبرانی
·
مالاچی مارتین در سطور بعدی(کتاب خود)، از اشتراکات ماسونها و اومانیستها سخن به میان میآورد:
در این فاصله در دیگر مناطق شمالی اروپا اتحادیهای مشترک با اومانیستها شکل گرفت. اتحادیهای که هیچکس اهمیت آن را در آن زمان درک نکرد… در قرن سیزدهم که شکلگیری جمعیتهای اومانیست – کابالائیست نوبه نو آغاز شده بود، در انگلیس، اسکوچیا و فرانسه نیز جمعیتهای بنای عصر جدید در حال پدید آمدن بود. این جمعیتها آرام آرام به صورت لژهای ماسونی درآمدند و در آن دوران هیچکس نمیتوانست حدس بزند که بین ماسونها و اومانیستهای ایتالیا همفکری وجود دارد. ماسونگری نیز همانند اومانیستها از کلیسای کاتولیک روم فاصله گرفته و همانند اومانیست مذهبهای ایتالیا خود را در لوای پردهای از رمز و راز پنهان داشت.
این دو گروه جهات مشترک دیگری نیز داشتند، چنانکه از اسناد و نوشتههای به جا مانده از ماسونگری بر میآید باور و اعتقاد به «معمار بزرگ کائنات» به همان شکل از سوی ماسونها نیز پذیرفته شده بود. این معمار بزرگ (متفاوت از نظر سنت کاتولیکی) بخشی از جهان مادی و ساختار و تفکر و اندیشه تنویر شده (عصر روشنگری) است.
این باور جدید (پذیرفته شده از جانب اومانیستها و ماسونها) هیچ وجه تشابهی با اندیشه و اعتقادات مسیحیت کلاسیک نداشت، بسیاری از مفاهیم همچون گناه، دوزخ، بهشت، پیامبران، ملائکه، عالمان و پاپ (از جانب این باور) مورد انکار قرار میگرفت.
کابالا در هزار سوم
موجی جدید آغاز شده است: چهرههای نامدار سینما، موسیقی و هنر جدید غرب به فرقه کابالا میپیوندند. سرشناسترین این افراد مدونا است که این روزها خبر عضویت او در فرقه کابالا در صدر اخبار فرهنگی جهان جای گرفته است. درواقع، پیوستن مدونا به کابالا خبر کماهمیتی نیست زیرا مدونا نه یک خواننده بلکه یک نماد فرهنگی است. مدونای 45 ساله «گیسسفید» و نماد موسیقی پاپ است؛ الگویی است نه تنها برای بسیاری از خوانندگان جوان بلکه برای میلیونها جوان در غرب و سایر نقاط جهان.
مدونا کابالیست شده است. نه تنها او بلکه بسیاری دیگر از مشاهیر سینما و موسیقی جدید غرب، از پیر و جوان، به عضویت فرقه کابالا درمیآیند: از الیزابت تایلور72 ساله و باربارا استریسند 62 سالهتا دیان کیتون،دمی مور،استلا مککارتنی،بریتنی اسپیرز،اشتون کاشر،ویونا ریدر،روزین بار،میک یاگر، پاریس هیلتون (وارث خانواده هیلتون، بنیانگذاران هتلهای زنجیرهای هیلتون) و دیگران. این موج ورزشکاران را نیز فرا گرفته است: دیوید بکهام (فوتبالیست انگلیسی) و همسرش، ویکتوریا، آخرین مشاهیری هستند که در ماه مه 2004، یعنی همین چندی پیش، به عضویت فرقه کابالا درآمدند.
به این ترتیب، نسل جوان غرب، و به یُمن رسانههای جهانشمولی چون ماهواره و اینترنت نسل جوان سراسر جهان، برای اوّلین بار با نام رازآمیز «کابالا» آشنا میشود و بسیاری از آنها از الگوهای محبوب خود پیروی میکنند. به عبارت دیگر، به زودی این موج جهانگیر خواهد شد: باید در آیندهای نه چندان دور ظهور گروههای کابالیست را در میان جوانان تهران و سایر شهرهای ایران نیز شاهد باشیم همانگونه که در سالهای قبل ظهور گروههای «شیطانپرست» (ساتانیست) را شاهد بودیم.