بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قبلا وبلاگی داشتم بس مرغوب. اما از بد حادثه بهناگاه ایمیلی دریافت کردم که مملو از خواهش و التماس بود. فرد مذکور با کلی گریه و زاری الکترونیکی، چنین عرض حال کرده بود که گرچه وبلاگی هنوز ندارم ولی نام وبلاگم را به همین نامی که شما انتخاب کردید، تبلیغ کردهام. و چون دانشجو هستم و کلی کار انجام دادهام و با این نام صاحب لحیهای شدهام، از شما خواهش میکنم نام وبلاگتان را تغییر دهید! خب شما باشید چکار میکنید؟ به ناچار قبول فرمودیم و عطای وبلاگمان را به لقایش بخشیدیم. و چون خود نیز به همان نام تبلیغ کرده بودم، با نام دیگری سدید نبود که وبلاگی سر هم کنم. ولی در عین حال این کار را کردم. اما دیگر مشتری نیامد و من هم در مغازة سخن فروشی که البته رایگان هم کار میکردم سرم بیکلاه بود و علیالاتّصال، مشغول پراندن مگس بودم. البته وبلاگم خیلی هم به روز نمیشد دیگه.... بگذریم.
اما شرح وبلاگی که اکنون روبری شماست و دیگه هرگز به روز اون وبلاگ قبلی مبتلا نخواهد شد انشاالله:
چندسالی مشغول کارهای علمی مذهبی تاریخی قرآنی تفسیری بودم تا به هر زور و ضربی در این آشفته بازار، مطالبی را آنگونه که خواهید خواند فراهم کرده و حکایت دل و مغزم را به رشته تحریر در آوردم. وقتی برخی کارها را به برخی دوستان ارائه میدادم، همگی لوزتینشان متورم میشد. یعنی جای برخی اعضای بدنشان با هم عوض میشد و چشمانشان پای را از گلیم حدقه کمی فراتر مینمود. بقیة عوارض غیر ظاهری را هم من نمیدانم، ولی همین دو نشان کافی بود که من حساب کار خودم را بکنم و آرزوی چاپ این آثار را به گور ببرم. دردسرتان ندهم، برخی آثار از این دست به آن دست همی گشت و اعتراض پشت اعتراض سرازیر مقام محترم مؤلف یعنی این بندة حقیر، همی شد. سر تا پای اعتراضات را نگاه کردم دیدم کلاّ و طرّا حاکی از مصلحتاندیشی و شخصیتپرستی و ملاحظهکاریاست. و کمتر مطالب علمی در آنها دیده میشود. یعنی درست همان چیزی که من اصلا در نوشتههایم حسابش را نکرده بودم.
آخه من فکر میکردم کار تحقیقی، معنایش این است که: حاصل نتایج به دست آمده از تحقیقات را بدون حب و بغض در اختیار طالبان آن قرار دهیم. اما اینکه در نوشته باید مصالحی هم در نظر داشت و از بعضی نتایج لب فروبست و برخی را هم غورت داد و برخی را نیز با اماله رفع و رجوع کرد، این را اصلا نمیدانستم. حاصل اینکه هیچ ناشر محترمی [به عبارت مؤدبانه] جرأت چاپ اثار تحقیقی که چند سال از من وقت گرفته بودند را نداشت.
منِ فلکزدة نگونبخت هم که از روز الست طینت و خمیرهام با جیب خالی بسته شده بود، گرچه نیمچه جرأتی داشتم ولی پولی برای اقدام به چاپ نداشتم. تازه اگر میخواستم چاپ کنم کدام چاپخانه تن به این کار میداد؟ من هم به برخی ناشران، پیشنهاد میکردم که یک جفت جرأت مرغوب و اعلا و فابریک! از مخالفان ما قرض بگیرند. بلکه بتوانند اینچنین پژوهشهایی را چاپ کنند. زیرا مخالفان ما بدون هیچ ملاحظه و واهمه و ترسی علیه مذهب ما علناً تبلیغ میکنند و کتاب مینویسند و پشت تریبونها آزادانه علیه ما فریاد میزنند، و از هیچکس هم نمیترسند و کسی هم به آنها کاری ندارد. اما ما فلکزدگان باید برای چاپ مثلا یک کتاب علمی و تحقیقی، کلی عینکمان را کج و راست کرده و جرأتمان را وزن کنیم و با کلی مصلحت اندیشی و زد و بند و مشاوره و مناظره و... آخرشم هیچی به هیچی.
خلاصة کلام اینکه: برخی از دوستان به این نتیجه رسیدند که محتوای این پژوهشها را باید سینه به سینه انتقال داد. البته نه اینکه سینههایمان به هم بچسبانیم و برای انتقال علوم، اخ و تف و یا سرفه کنیم. بلکه حسنی به حسینی بگوید و حسینی به تقی و تقی به نقی همینطور در جلسات و... مطرح شود تا مگر محتوایش در بین عموم بپیچد و نتیجهای حاصل آید.
خب حالا شما باشید چکار میکنید؟ معلومه دیگه. شما هم مثل من تنها تیری که در ترکش دارید اینجوری رها میکنید:
مثل یه آدم عاقل، به جای سینه به سینه شدن با یک مشت سبیل کلفت نتراشیده و نخراشیده و چانه زدنهای شبانه روزی که در نهایت به خروج جان از حلقوم مبارک، یا سایر منافذ دیگرتان منجر شود و لاجرم به محکومیت مشار الیهم ختم گردد ولی بعدش بروند مثلا تهران و قم و مشهد و سایر امکنة علمی، و پشت سرتان رجز بخوانند و زیرابتان را بزنند و سعایت کنند که چه نشستهاید مهمات علمی علما از دستشان ربوده شد و... قطعاً ترجیح می دهید با مانیتور بیزبان و بیخاصیت به جای سینه به سینه شدن شاخ به شاخ شوید. در نتیجه یک وبلاگ درست میکنید و حاصل پژوهشتان را آرام آرام با خلایق اهل وبلاگ و اینترنت، مطرح میکنید تا بخوانند و نظر دهند و شما هم نظر آنان را جواب بدهید، و بعد هم دعوایتان بشود و به هم فحش بدهید و بد و بیراه بگویید و از این چیزها. خب منم همین کار کردم دیگه. فکر می کنم بر سینه به سینه شدن خیلی ترجیح دارد. البته این را هم بگویم که پژوهشهای من در زمینههای مختلف است. فجایع اجتماعی، اخلاقی، مذهبی و اعتقادی و چند نقطه.
حالا از این به بعدش دیگر جزء همون پژوهشها محسوب میشود. مارا به خیر و شما را بسلامت و بالعکس.