امروز روز اول ماه رمضونه. امیدوارم که این بهترین ماه خدا، برای همه ی عزیزان ماه سراسر برکت و خوبی باشه.
تا حالا عسل دیدین که نمکی باشه؟ من هر روز دارم می بینمش! نمی دونم! همه ی بچه ها نمکی هستن. شایدم عسل چون بچه ی خودمه، این همه کارهاش به نظرم شیرین یا نمکی یا هر مزه ای که دوست دارین اسمشو بذارین!! میاد. حرف زدنش، تفکراتش، کارهایی که توی بازی هاش می کنه، همه برام جذاب و جالبن. گاهی چنان فکرای قشنگی به ذهنش می رسه که من از خودم خجالت می کشم با این هیکل گنده ام!! با اینکه بار سنگینی از درسها توی این هفته و هفته ی آینده روی دوشمه، اما دلم نیومد ننویسم و شایدم بعضی از خواننده های خوب وبلاگم بیان و ببینن که مطلب ننوشتم، دلگیر بشن. به هر حال من فقط برای دل خودم نمی نویسم. بلکه برای همه ی اونایی که دوستشون دارم می نویسم. مثل اینکه دارم با همه شون حرف می زنم یا چیزی رو براشون تعریف می کنم، یا نظراتم رو می گم و اونها با صبوری تمام حرفای منو گوش می دن! اگه دوست داشتن بخونن و لذت ببرن.
یه روز عسل داشت بازی می کرد. چند تا از خونه سازی هاشو گذاشته بود توی کامیونش. یه لگوی دوتایی آبی به عنوان بابا، که پشت فرمون نشسته بود، یه لگوی دوتایی قرمز به عنوان مامان که کنار دست بابا نشسته بود و یه لگوی یه دونه ایی آبی روشن به عنوان بچه شون (که در واقع خودش بود!). اگه تو دنیای ما آدم بزرگا، خیلی چیزا از دیدمون پنهان می مونه و خیلی وقتا به رنگهای زیبایی که وجود دارن، حتی نگاه هم نمی کنیم،رنگ ها در بازی های بچه ها هرکدوم مفهومی دارن.
خلاصه بچه رو گذاشت توی بار کامیون و رفت کنار میز تلویزیون پارک کرد. بعد هم بچه رو با مامان و باباش پیاده کرد بغل میز. گفت اینجا پارکه! ببین آوردیمت پارک؟! بعد مامان و بابا را سوار ماشین کرد. بچه موند! یهو با صدای ملتمسانه ای گفت بابا!! من بابامو می خوام. بعد رو به یه شخص سومی گفت این باباشو می خواد! خلاصه من که خیلی خندیدم. آخه همینطور که کامینوش می رفت، داشت این حرفا رو می زد. بعد مامان و بابا برگشتن و بچه رو سوار کردن. تو دنیای بچه ها، حتی با کامیون هم می شه رفت گردش و تفریح!!! توی دنیای بچه ها، مامان و بابا همه کس بچه و نجات دهنده ی اون هستن.
راستی برای ما آدم بزرگا چه کسی همیشه رشته ی نجات ماست؟ ما چه شرایطی رو برای خوشبخت بودن می پسندیم؟ آیا واقعا احساس خوشبختی تنها در شرایطی که همه چیز مهیا باشه و هیچ کم و کسری وجود نداشته باشه، هنر به حساب میاد؟ به عقیده ی من در هر شرایط و لحظه ای یک انسان می تونه این حس خوشبختی رو درون خودش داشته باشه. زندگی ما، دقیقا تمامی درون ماست.