آشیلِ شهر کابل
اسد بودا
یقین دارم که هرگاه زمینههای خوبتری برای ورزشکاران افغان مساعد گردد، جوانان و ورزشکاران افغانستان افتخارات بزرگتری را برای کشور و مردمشان به ارمغان میآورند.
«روحالله نیکپی»
کوههای المپ، مخزنِ اسرارند؛هیچ کس تردید ندارد که این قلهها که به گفتهای هومر«نه هرگز بادها آنرا خواهند روبید و نه برفها برچکادش بوسه خواهد زد؛ هوای دلکش گرداگردش را فراگیرد، زلالِ سپید در برگیردش و خدایان چندان شادمانی چشند که تا جاودان بمانند»، منزلگاه خدایانِ متعال المپیوس است؛ منزلگاهی که همواره در آن خدایانِ المپیوس در جشن بزرگی گردِ میزهای زرین در کنار هم نشسته و از شهد و شراب و مائدههای آسمانی تناول میکنند. شورـوـشعفی در این جشنِ خدایی برپاست. آپولون نوای چنگ را به صدا در میآورد، الهگانِ موسیقی یا ”میوزها“ آوازهای شیرین سر میدهند، دیونوسوس ساقی شرابِ سکرانگیزِ آسمانی است، ”زئوس“ بر کرسی خدایی تکیه داده و”هر ا“با دستی به زمین و دستی به دریاها به رقص و پایکوبی مشغول است؛ چون شب فرا رسد و مشعلِ فروزان خورشید در سینهای تاریکِ دریاهای دوردست ناپدید گردد، خدایان مهمانی را ترک گفته و هرکدام به خانههای خود میروند تا به تقدیرِ ”قهرمانان“ بیاندیشند.
در دوران باستان ستیغ این قله مخزنِ اسرارِ خدایی خدایان تصور میشد، آدمیان اجازه نداشتند بر آن پای نهند. انسانهای خیرهسری چون ”پرومتئوس“ و ”سیزیفوس“ که قانونِزرین خدایان را زیرپا گذاشته و در آن گام نهادند، به عذابِ سخت گرفتار گردیدند. اکنون که خدایانِ اُلمپ از جهان آدمی رخت بر بستهاند، انسانها سنتِ شورـوـشادی این خدایان را در زمین جشن میگیرند. سکوهایِ زرینی که اکنون قهرمانانِ زمینی در «مسابقةِ جهانیِ المپیک» بر فراز آن پا نهاده و شکوهـوـافتخارشان را جشن میگیرند، همان ستیغِ پر رمز و راز قلهی المپ است و داورانِ مسابقه، در واقع همان زئوس، خدای خدایان که در مقام ”احکمالحاکمین“ تقدیرِ اندوه و شادیِ قهرمانان را رقم میزنند. آن شورـوـمستی و دستافشانی در سکویِ زرینِ آسمانی که در عصرباستان کردارِ خاص خدایی خدایان المپیوس به شمار میرفت، در عصرجدید از آن ”قهرمانانِانسانی“ است که قدرت و هنرشان را در ”مسابقاتِ جهانیِ المپیک“ به نمایش میگذارند. اکنون انسان جای خدایان نشسته، چنگ مینوازد، آوازهای شیرین سر میدهد، مشعلِ تابناکِ المپ را روشن نموده و شرابِ آتشگونِ تاکهای زمینی را تا ته به سر میکشد تا لحظهای فارغ از قیل و قالِ تقدیر در شادی و خوشی و سرمستی به سر برد.
........
اکنون نیکپی بر سرِ دو راهی مردم و قدرت قرار گرفته است. او ناگزیراست انتخاب کند. در یکسو مردم قرار دارند که ازبامیان و هرات و کابل تا جلالآباد و غزنی و از مزار و قندهار تا تمامیِ شهرها و روستاهای افغانستان شادی و سربلندی شان را در او باز یافتهـاند، در سوی دیگر سیاستمداران و قدرتطلبان که در صددند از طریق احساسِ همدلی با آشیلِ شهر کابل، او را فریب داده، با خود همراه سازند. البته تنها در داخل افغانستان نبود که مردم به جشن و شادی پرداختند، آوارگانی که ”قصهای غربتِ آنان غمانگیز ترین داستانِ دنیای امروز است“، نیز همساز و همنوا با مردم افغانستان شادی کردند. اینک او بر گردونهای دو راهی یک انتخابِتاریخی قرار گرفته است. درست در این دو راهی است که تقدیرِ تراژیکِ این قهرمان رقم میخورد. آگاممنون(آقایکرزی)، از هم اکنون اولیسِ مکار را که هزاران حیله و نیرنگ در آستین دارد (محمدکریمِ خلیلی) بسیج کرده تا از محبوبیتِ مردمی این قهرمان بیستـوـیک ساله استفاده نموده و از وی سوژهای تبلیغاتی برای حفظ و قدرتـوـچوکی بسازد......
ادامه ی مطلب در سایت کاتب هزاره و افغان پیپر