امام باقر علیه السلام فرمود:
من و گروهی از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد.
حاضران به پدرم گفتند: چه میگوید؟
پدرم فرمود: میگوید: بچهام را فلانی صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش میکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.
امام سجاد علیه السلام شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتی آورد، آهوی مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزی کشید و بچهاش را شیر داد.
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد. امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچهاش به سوی صحرا روان شد.
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید».
منبع: بحارالانوار، ج 45، ص 30.