با دشمنان ، مُروّت ، با دوستان ، مُداراست !
هر کس به دوست ، دل بست ، در اشتباه ، افتاد
با یازده برادر ، یوسف ، به چاه افتاد !
بر روی دست ِ یاری ، کوبیده ایم با میخ
خون می چکد همیشه از دست های تاریخ
در انتظار عشقیم ، فرهاد ِ کوه هستیم !
سیل آمده ولی ما ، فرزند ِ نوح هستیم !
یک دست را گرفتیم ، از دست های قابیل
یک دست هم به تورات ، قرآن ، زبور ، انجیل ! ...
با ارثی از تفرّق ، در خانه جا گرفتیم
از آسمان ِ هفتم ، سیمرغ را ، گرفتیم !
ما ایم و طرح ِ پرواز ، بر کاغذی نمادین
هفت آسمان ، کشیدیم ، خود را به سمت ِ پایین ?
****
روز ها از پَس ِ هم رد شد و موعود رسید
روز مقبولی و تجدیدی و مردود رسید
دست ِ من بید شد از ترس ِ ... معلم : سر خط
بچه ها حرف نباشد ، بنویسید فقط !
بنویسید خدا بعد بخوانید هوس
« بنویسید قناری و بخوانید قفس »
بنویسید که طوفان و تلاطم شده است
هی بچرخید! خدا پشت ِ خدا گم شده است !
بنویسید زمین سخت غریب است ، غریب
وقت ِ افتادن از این تخت ، قریب است ، قریب !
بچه ها گوش کنید این دو سه خط سنگین است
بنویسید شعف دخترکی غمگین است
روزگاری است تزلزل به تنش زل زده است
چشم های هوس از دور به او پل زده است
بنویسید شعف دخترکی کم پیداست
این همه گم شده اما همه جا غم پیداست!
گرچه بابا غم نان می خورد و ما نان را
آخرین خط بنویسید بزرگ است خدا
*
*
*
بچه ها خسته نباشید ورق ها بالا !