بسمه تعالی
این شعرو تقدیم می کنم به همه شما دوستای گلم..
امیدوارم که خوشتون بیاد..
خنک آن دم که نشینم کناری من و تو
دو لبان در هم و می در کف و عاری من و تو
چه بگویم که دلم در غم دوریت بمرد
کی رسی و بنشینم به شادی من و تو
ز وفا در قدح من سم هندی کردی
که ز فرقت بنشینم به زاری من و تو
مسجد و میکده و خانه ی عیار کجاست
فقط آن لحظه که رقصیم به سازی من و تو
که بگویدکه همی مستی و عشرت گنه است
عشق آن دم که مجازات شده دربر قاضی من و تو
پری این دل پرپر شده پر ز غمم
کی دری پرده ی عفت به وصالی من و تو
تو امانت ز وفایت ده و از امن «امین»..
نه کسی با خبر از کردن کاری من و تو..
امیدوارم که از این شعر خوشتون اومده باشه..
«پس نظر یادتون نره»