اگه می تونستی در قلبم راه یابی در آنجا می دیدی
زمزمه ی ملایمی به گوش می رسد
و می گوید تو را دوست دارم محبوب من
اگه می تونستی در اعماق روحم قدم بگذاری
می دیدی آن بیچاره سرگردان در جستجوی تو هست
و می گوید تو را دوست دارم ماه من
اگه می تونستی از راز درونی و آه سینه سوز من آگاه شوی
می دیدی که از میان آن شعله سرکش و جان فرسای
من صدای حقیقت و ملایمی که در جان من طنین انداخته
به گوش می رسد که می گوید تو را دوست دارم
اگه می تونستی نگاه های پی در پی چشم اشکبارم را
بفهمی احساس می کردی کسی می گوید دوستت دارم خوب من
اگه می تونستم تمام اندیشه های دردناک را برایت بنویسم
کتاب ها می شد ولی ذره ای از اسراری که مدت هاست
مرا رنج می دهد برایت بازگو می کنم و تا آخرین لحظات عمرم
می گویم : دوستت دارم