چه خوب که تماشایت کردم
هر چقدر که می خواستم
هر کجا که دوست داشتم...
کناره آرام بازوانت
وقتی به آن می آویزم شبانگاهان
یا که قامت خدنگی
که از کنار می نگرم
وقتی در بر می گیرد مرا.
نگاهت را
وقتی با نگاهم یکی می شود
یا که چهره خفته آرامی که
سر بر سینه ام نهاده و
در یکا یک طپش های شوریده قلبم
نام خود را
به یاد می آورد.
آوید میرشکرائی اول آوریل 2009 استانبول هفت صبح