نمی دانم این بار که قلم را به دست می گیرم
دوباره باز
مثل پارسال
روز اول فروردین را بنویسم؟
مثلا با صدای باران و
قمری ها
یا که
حکایت دل انگیز بوی گیسوان تو و
صدای نفس های آرام خوابت را؟
و گقتگوئی را ادامه دهم
از سال های سال پیش
آنگاه که با تو حرف می زدم ...
تو در درونم می زیستی و
برای حضور در جهان
قوی تر می شدی
**************
این کناره
با صدای باران و
عطر گیسوان تو و
موسیقی نفس هایت
من میتوانم دوباره
با این زن غریب و
به جا مانده از هزاره های پیش
آشتی کنم
زمانی که
از همیشه
کم تر دوستش می دارم
آوید میرشکرائی اول فروردین 1388