پرده ها را، می گویم، پس بزن، ببین چگونه چون حلزون، با تنی خیس
از برگی به برگی دیگر می خزم، و به جست و جوی آغوش، آسمان تو
عشق عشق، پرنده می نویسم، در ابتدای بهار، در آستان نام سبز تو.
حالا بخواب، می گوید، تا بنگری چگونه چون سرو، یا مثل تاکی مست
سایه انداخته ام بر تو، با هفت آسمان، آغوش، و دو خوشه ی انگور .