زمانی جایی از اشتقاق خواندم....
از ریشه یابی« آدم که از عدم»* می آید...
و «یاءس از سعی »*
و به دنبال ریشه خودم گشتم
و به دنبال ریشه تو نیز...
دانستم که من از حقیقت ماندن می آید و
تو
از توهم عبور...
آنگونه که زن از زنده شدن
و
مرد از مردن....
و عشق
از سوختن و دم نیاوردن..
باز هم تو ...
که ریشه عشق را هم
از دست پاچگی نام تو
گم کردم
گم......