چندی است که قول داده ام... پاسهای زیادی است که از شب گذشته و حتی سگها هم از پارس افتاده اند. زنجیر آواز زنجره ها از هم گسیخته گوئی و باد ولگرد در کوچه پس کوچه ها پرسه زنان به هر درخت که میرسد سوت میزند!
درخت در رویای پیراهنی سبز خفته وماه با پورخندی بر لب و نگاهی کنجکاو و هجو آلود از پنجره های روشن به داخل خانه ها سرک میکشد! و حوض یخ زده چهره ماه را تیره نشانش میدهد. ... کلاغها دیگر روی سیمهای برق در گوشی نمیگویند. سیمهای برق خطهای حاملند که بدون نت در گذار باد آواز سر داده اند
و من با تنهایی خلوت کرده ایم و او در گوشم مدام نجوا میکند و من قول داده ام دیگر نگریم.