آنگاه که بیت الاحزان شیخ عباس را تورق می کنی ورق به ورق؛ سیل غم و اندوه به ساحل قلبت روانه می شود. سطر به سطر می خوانی و با خود عهد می کنی که به پایانش برسانی.. ولیک.. به نیم نرسیده.. آنچنان حزنی بر قلبت خیمه می زند.. که ناخواسته اشکها بر گونه ات جاری می شوند!
اگرچه کتاب را در دستانت بسته می یابی.. ولی میدانی که کتاب عشقی در دلت باز شده که بابهای معرفت را یک به یک برایت باز می کند!
عزادار فاطمه ی زهرا (س)... باید بدانی.. باید سرّ آمد و شد های جبرئیل و آن بیت الاحزان و این مصیبت را بدانی...
باید سرّ در و مسمار و آتش را بدانی..
باید بدانی که از آن آتش در، سوزنده تر، آشوب دل امام توست! ... و ما چه می دانیم در دل او چه می گذرد؟
و ما چه می دانیم آسمان شب چه اسراری را در خود نهان داشته است...
و اگر می دانستیم، آنگاه ما نیز خود را در آتش عشق او سوخته می یافتیم..
آنان که با دل می شنوند می دانند که از فاطمیه بلندتر، جایی صدای علی علی را نمی توان شنید!
.. و این همان سرّ اعظم است.. همانطور که در لیلة القدر، صدایی جز علی علی نمی توان شنید.. که علی در فاطمه پنهان است و فاطمه در علی..
عزادار فاطمه زهرا.. میدانم و میدانی که ملائک خدا بر حال تو در این ایام غبطه می خورند.. امّا... آیــا نمیخواهی از دسته سبقت گیرندگان باشی؟! هم آنان که مقرب ترند..
بیا که فاطمیون به رسم دیگری در این عزا بر سینه و سر میزنند.. بیا و در زمره آنان جای گیر که فردای قیامت، بهشت اعلی از آن فاطمیون است..
.. و اگر می خواهی از فاطمیون باشی.. کلید این باب در دستان توست.. کلیدی که آن را به هر کس ندهند.. و آن، شاه کلید هستی است که خداوند متعال آن را در سینه تو قرار داده.. آن، نه حزن است نه شادی.. نه اینجاست و نه آنجا.. نه می ماند، نه می رود.. آن پیاله ی تمام و کمال عشق است..
... و آن نیست جز محبت امیرمومنان و سرور سپیدرویان دو عالم..
عـلـــــی مرتضی علیه آلاف تحیة و الثناء...