یه جورایی دلتنگی حالا هر کس به نوبه ی خودش می دونی خدا جون خسته ام نمی تونم دیگه
دوست دارم بمیرم حالا مشکل من مردنم هست بمیرم انقده گناه دارم که
یکراست می رم قعر جهنم زنده هم باشم اینجوری چه فایده؟ اما الان یه امتیاز دارم که
قبلا نداشتم الان اگه حتی خیلی آروم باهات حرف بزنم باز هم صدامو میشنوی
اما قبلا باید داد می زدم تا صدام به گوشت می رسید می بینی خدا جون افسرده ام می بینی به خودت پناه آوردم
میگن آه عجیب ترین اسمته چرا؟چرا عجیبه؟ مگه نمی بینی همه دارن آه میکشن پس تعجبش توی
چیه؟نمی دونم می دونی که من چقدر دوست دارم شبا برام لالایی بخونی؟ دوست دارم خودت برام لالایی بخونی
تا راحت خوابم ببره دوست دارم مثله یه بچه بدون ترس از دیگران گریه کنم مگه بده؟دوست دارم تاب بازی کنم
دوست دارم مثل قبلا که کلاس سوم بودم انقدر گریه کنم تا مامان راضی شه به شرط اینکه
10 تا بیست بیارم برام اسکیت بخره دوست دارم وقتی
تو شهر بازی چرخ و فلک سوار میشم مثل بچگیم وقتی مامان بهم نگاه میکنه و می خنده قند تو دلم
آب شه
دوست دارم وقتی دفتر مشقم تموم نمیشه و دلمو می زنه الکی گم و گورش کنم تا مامان یکی دیگه برام بخره
دوست دارم بازم مثل بچگیام وقتی نوبت من میشد که برم انشا بخونم به کاغذ سفید نگاه کنم و از خودم
یه قصه بسازم
می
خوام برگردم به بچه گی می تونی منو ببری به بچه گیام؟خدا جون قول می دم
همه چیمو بدم تا فقط یک روز من و ببری به بچه گیام به اون روزایی که
مامان و بابا آبجی رو چون که از من توپول تر بود بوس می کردن و من یه گوشه می ایستادمو نگاشون می کردم
واااااااااااااای خدا جون میبینی چقدددددددددددددر عوض شدم؟ من دیگه اون بچه ای نیستم که وقتی
مامان برای تولدم قطار بگیره از ته دل خوشحال شم و یه دستت درد نکنه از ته دل بگمو
با هیجان زودتر بازش کنم من دیگه اون بچه ای نیستم که آرزو داشت انقدر پولدار شه تا بتونه
همه ی بچه های بی سر پرست و سیر کنه بعدش برن با هام گرگم به هوا بازی کنن
خدایا از دنیای من تا بچه گیم چقدر راهه؟ میتونم پیاده برم؟