دوتاچشم بی تکلف
یه صدای خشک زخمی
یه نگاه بی ستاره
دوتادست پینه بسته
دوتاپای خردوخسته
که دیگه رمق نداره
ازسرصبح تادل شب
می پیچه صدای بارون
توگوش کرخیابون
توی گرمازیرآفتاب
توی سرمازیر بارون
سرچارراه دورمیدون
پیشتون مثل یه بره ست
سربه زیر ورام وآروم
دنیابااونهمه گرگیش
توی این معرکه میدون
کوچیکه قدیه کوچه
بانهایت بزرگیش
توی مشتاتون اسیره
مثل بازیچه کوکی
که تودست این واونه
اگه مردی بوده باشه
توی بازوی شماهاست
جون هرچی پهلوونه
کوچیکین امابزرگین
هرچی سختیابزرگه
همت شمابلنده
توی این دوروزمونه
خیلی حرفه که یه بچه
کمرمردی ببنده
دل آسمون می ریزه
وقتی لبهاتون می لرزه
اماگریه رو میخندین
کوچیکین امابزرگین
به خودخداقسم که
شماها یه پارچه مردین
می خوام ازشمابخونم
شماکه غریبه هستین
پیش چشم آشناها
ازهمیشه تاهمیشه
دستاتونوهدیه کردین
به نگاه سردماها.......
پ ن 1 :خوشابه حال مردم باصفا
پ ن2 : مارانه غم دوزخ ونی حرص بهشت است.
پ ن 3 : " وهو معکم ،اینما کنتم"