نمی دانم چگونه باید آغاز کرد؟
نمی دانم به کجا خاتمه خواهد یافت؟
نمی دانم ...
اما این را می دانم زندگی ...
همیشه به خودم گفتم خدا من را خیلی دوست دارد اما دنیا نامرده
عاقلانه انتخاب کن ، عاشقانه زندگی کن !
این جمله را شنیده ای؟
سخت است ، زندگی سخت !
یک نگاه ، یک برخورد
ولی داستان من اسم است؟!
مجنون چون نام لیلی شنیدن عاشق شدن کاری بس طرفه و اعجوبه است ...
میگویند برای یه دست آوردن چیزی باید از آن چیز گذشت . ولی عاشق چگونه ....
وقتی نام حافظ را می شنوم از خودم شرم سار می شوم .
شاید بتوان گفت که از آبروی من و تو حرف زده
خیلی دوست داشتم اون را می دیدم و ازش می پرسیدم ؟چرا؟
جوابی جز این نداره : درد عشقی کشیده ام که مپرس....
در تاریخ آمده اوضاع زندگی حافظ آشفته بوده .
از ما چگونه است؟
زندگی یک نقطه است
شاید یتونی اون را با رنگ های مختلف بکشی
اما تعریف نداره ؟!؟!
جالبه هر چند تا نقطه را که کنار هم بگذاری نمی تونی باهاش یک خط درست کنی
اما من دارم توی یک دنیا زندگی می کنم
دنیا ، نه منظورم یک کشور بود ، البته با تحریم پس یه شهره با جریمه پس یه خونه هست با دعوا؟!
یک اتاقه ، یک بدن ، یک روح
ای کاش می تونستم به اول خط برگردم و بگم
اینها را نخوانید :
* می خواستم ببینم که شما چه برداشتی از متن سبز رنگ می کنید .....