صداقت احساسی بدین معناست که احساسات و عواطف
حقـیقی خـود را بـیـان کنـیم. برای این کـه بتـوانـیم از نــظر
احسـاسی صـادق بـاشیم، باید در وهله اول از احساسات
خـود با خبر باشیم. این آگـاهی از احسـاسـات، بـه مـیـزان
هـوش احساسی افـراد بستـگی دارد. هـــوش احساسی
اسـت کـه فـرد را قـادر می سـازد تـا بـتـواند بـــه طور دقیق
احساساتش را تشخیص دهد.
هوش احساسی همچنین این توانایی را به ما می دهد که بتوانیم تصمیم بگیریم که
آیا کار درستی است که احساسات واقعی خود را با طرف مقابل در میان بگذاریم یا
خیر. به هر حال به طور کلی عقیده من بر این است که افراد باید به طور فردی در
بیان احساسات خود صادق باشند تا همه در جامعه ای با صداقت احساسی بالا زندگی
کنند.
اگر بتوانیم از نظر احساسی با خودمان صادق باشیم، می توانیم "خود حقیقیمان"
را خیلی عمیق تر بشناسیم. این کار به ما کمک می کند که خیلی راحت تر با
خودمان کنار بیایم و خودمان را همانطو که هستیم بپذیریم. این امر همچنین به
ما کمک میکند که تشخیص بهتری در این مورد که وقت خود را چگونه و با چه کسانی
صرف کنیم، داشته باشیم.
در عین حال اگر سعی کنیم که با دیگران در بیان احساسات خود صادق باشیم،
اینکار به آنها هم کمک می کند که از نظر احساسی صداقت بیشتری را از خود نشان
دهند. زمانیکه از نظر احساسی صادق باشیم، دیگر مجبور نخواهیم بود تا کارهایی
را که به دلخواهمان نمیباشد، انجام دهیم. همچنین خیلی سریع تر فردی که برای
احساساتمان ارزش قائل است را پیدا خواهیم کرد.
صداقت احساسی نیازمند آگاهی، اعتماد به نفس، و حتی شجاعت است.
این به آن دلیل است که همیشه ما در جو اجتماعی یاد گرفته ایم که به
احساساتمان بی توجه باشیم، آنها را نادیده گرفته و در مورد آنها به خودمان هم
دروغ بگوییم. به عنوان مثال زمانیکه از ما سوال می شود "چطوری" معمولاً جواب
می دهیم: "خوبم" حتی اگر به راستی هم خوب نباشیم، باز هم چنین پاسخی می دهیم.
حتی گاهی اوقات هنگامیکه کاملاً مشخص است که افراد عصبانی بوده و حالت تدافعی
به خود گرفته اند، اگر از آنها سوال کنیم، باز هم حاضر نیستند قبول کنند که
عصبانی هستند.
صداقت احساسی از همان دوران کودکی معنا پیدا می کند. کودکان به طور مکرر و
آزادانه احساسات واقعی خود را بروز می دهند؛ اما از همان دوران ابتدایی کودکی
آنها یاد می گیرند که در بیان احساسات خود صادق نباشند. والدین و مربی ها از
کودک میخواهند که فرزندانشان آنطور که خودشان انتظار دارند باید صحبت کنند و
یا کارهایشان را انجام دهند. این کار کاملاً مغایر با بروز احساسات حقیقی
کودک است. به کودک تعلیم داده می شود که لبخند بزند حتی زمانیکه واقعاً
ناراحت و عصبانی است. زمانیکه هیچ گونه احساس پشیمانی ندارد به او یاد می
دهند که باید عذر خواهی کند. زمانیکه هیچ گونه احساس قدرشناسی نمی کند به او
یاد می دهند که باید بگوید: "متشکرم." زمانیکه احساس می کند نسبت به او
بدرفتاری کرده اند، به او یاد می دهند که از شکایت کردن دست بردارد. به او
یاد می دهند که افراد را ببوسد و به آنها شب بخیر بگوید، آنهم در حالیکه
کمترین علاقه ای به انجام این کار ندارد. به او می گویند که "بی ادبی" و شاید
"خودخواهی" باشد که انتظار داشته باشد همه چیز مطابق انتظاراتش پیش برود.
همچنین به کودکان آموزش داده می شود که برای بیان احساسات خود از برخی لغات
خاص نمی توانند استفاده کنند. من پدر و مادرهای بسیار زیادی را مشاهده کرده
ام که به فرزندان خود آموزش می دادند که از واژه "متنفرم" استفاده نکند. گاهی
اوقات هم والدین به شدت مخالف این امر هستند که کودکان احساسات واقعی خود را
به طور کامل بیان کنند.
زمانیکه کودکی به پایان می رسد و بچه ها پا به سنین نوجوانی می گذارند، خیلی
بیشتر می توانند به جای خودشان تصمیم بگیرند. آنها راحت تر صحبت می کنند و در
مقابل بزرگسالان جواب می دهند و آنها را بیش از پیش به چالش بر می انگیزند.
اگر افراد بزرگسال در چنین شرایطی احساس خطر بکنند، با بی اعتبار کردن
نوجوانان از خود دفاع می کنند و ادراک و احساسات او را مبطل اعلام می کنند.
در این شرایط، فشاری از جانب همنوعان، به منظور پیروی از نورم های گروهی، نیز
احساس میشود.
با تجربه به چنین شرایطی، نوجوانان و بزرگسالان یاد می گیرند که نمی توانند
در مورد احساساتشان صادق باشند. به همین دلیل نوجوانان به طور تدریجی دیگر
مانند سابق با والدین، معلم ها، دوستان و حتی خودشان هم صادق نخواهند بود.
آنها یاد میگیرند که بیان احساسات واقعی هیچ ارزشی ندارد.
صداقت احساسی و تربیت فرزندان
پدر و مادر در ایجاد یک محیط امن برای بیان احساساتشان نقش مهمی را بر عهده
دارند. آنها می توانند محیطی را خلق کنند که کودک و نوجوان آزادانه احساسات
خود را بروز دهد و یا فضایی را بیافرییند که درست عکس این قضیه در آن صدق
کند. راه و روش تربیت فرزندان در این زمینه از اهمیت بالایی برخوردار می باشد
و بر روی این امر که آیا فرزندان در آینده می توانند افراد صادقی در زندگی
باشند یا خیر تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.
اولین راه برای ایجاد صداقت در احساسات، تصدیق و ارزش قائل شدن برای عواطف
فردی می باشد. زمانیکه از نظر احساسی مورد پذیرش قرار بگیریم و احساساتمان را
به رسمیت بشناسند، آنوقت دیگر هیچ ترسی نخواهیم داشت که مورد پذیرش قرار
نگرفته و یا به خاطر بیان احساسات و افکارمان تنبیه شده و یا با عدم پذیرش
روبرو شویم. ما آزاد هستیم که خودمان باشیم و والدینمان نیز ما را همانطور که
هستیم قبول خواهند کرد. زمانیکه ما را همانطوری که هستیم بپذیرند- و نه به
عنوان تصویری که ما تصور می کنیم باید آنگونه باشیم – احساس امنیت درونی
بیشتری به ما دست خواهد داد. می توانیم از نظر احساسی نیز با دیگران رو راست
باشیم و از عدم پذیرش آنها هیچ ترسی به دل راه ندهیم. از آنجایی در اعماق
وجود خود احساس امنیت داریم، پذیرش و یا عدم پذیرش از سوی دیگران برایمان
اهمیت چندانی در بر نخواهد داشت. آزاد هستیم که خود واقعیمان را به دیگران
نشان دهیم. این ویژگی افرادی را که آنها نیز احساس امنیت می کنند و می توانند
خودشان باشند را به سوی ما جذب می کند. در نتیجه اطراف ما پر خواهد شد از
افرادیکه احساس امنیت، اعتماد به نفس، و صداقت احساسی دارند.
از سوی دیگر اگر همواره در زمان کودکی از بیان احساسات واقعیمان منع شویم،
والدیمان هرگز قادر به دیدن "خود واقعی" ما نخواهند شد. در طول زمان چنین بچه
هایی هر چه که بیشتر می گذرد، بیشتر از والدینشان فاصله می گیرند و در دوران
نوجوانی این شکاف بیش از پیش مشهود خواهد شد. زمانی هم که به سن قانونی رسیده
و خانه را ترک می کنند، از برقراری ارتباط با والدین خود پرهیز کرده یا تنها
به دلیل جلوگیری از احساس گناه - و نه به خاطر حس دلتنگی- با والدین خود
روابط محدودی را برقرار می کنند. در این حالت والدین نمی توانند چهره واقعی
فرزند خودشان را که برای سالیان سال زیر یک سقف با او زندگی کرده اند را
بشناسند.
اما بدترین چیز این است که والدین احساس میکنند بچه خود را به خوبی میشناسند.
حتی ممکن است از کارهایی که او انجام می دهد متعجب شده و احساس ناامیدی کنند.
ممکن است بگویند: "من واقعاً متوجه نمی شوم که تو چرا یک چنین کارهایی می
کنی!" اما دلیل این امر که پدر و مادرها متوجه نمی شوند، این است که آنها
واقعاً دختر و یا پسر خود را نمی شناسند و آن هم دلیلش این است که برای مدت
ها مانع بروز صداقت احساسی او می شدند.
ما زمانی احساس خواهیم کرد دیگری به درستی ما را درک کرده که طرف مقابل ما را
از نظر احساسی درک کند؛ اما اگر این اجازه را نداشته باشیم که احساسات
واقعی خود را بروز دهیم، آنوقت چگونه می توانیم از طرف مقابل انتظار داشته
باشیم که ما را درک کند. این امر به ویژه در زمان نوجوانی از اهمیت خاصی
برخوردار است و نوجوانان باید از سوی والدینشان درک شوند. شاید والدین با
خودشان تصور کنند که فرزندشان را "از سر تا پا" می شناسند اما کودک به هیچ
وجه یک چنین احساسی نداشته باشد. این مسئله خود باعث بروز مشکلات بزرگی خواهد
شد.
چند نکته دیگر در مورد صداقت احساسی
- عدم صداقت احساسی نیازمند صرف انرژی بیشتری نسبت به بروز صداقت احساسی است.
- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم، ارزش احساسات واقعی خود را متوجه
نخواهیم شد.
- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشیم بر خلاف سیر تکاملی قدم برداشته ایم.
- زمانیکه از نظر احساسی صادق نباشم، برخلاف واقعیت زندگی راه می رویم،
اشتباه می کنیم و این کار انرژی زیادی را از ما زایل می کند.
- عدم صداقت احساسی تنش و استرس بیش از اندازه ای را در جامعه ایجاد میکند.
البته با وجود تمام این حرف ها باز هم من معتقد هستم که وقتی هوش احساسی شما
گسترش پیدا می کند که بدانید چه زمان باید از نظر احساسی صادق باشید، چه موقع
باید همچنان ساکت بمانید، و چه زمان باید بر طبق احساسات واقعی خود عمل کنید
و چه وقت بر خلاف آن. مواردی به عنوان پیوستگی در صداقت احساسی وجود دارند که
شامل موارد ذیل می باشد: سرکوبی ناخوسته احساسات، افشای کامل احساسات، صحبت
کردن با رعایت جوانب احتیاط، دست کاری عمدی احساسات، و تله های احساسی.
همچنین تفاوت شگرفی میان علایق کوتاه مدت و بلند مدت، نیاز فردی و نیازهای
دیگران، قضاوت های فردی و مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی دیگران وجود دارد. به
دلیل مطرح شدن کلیه این مطالب، و برای حل یک مسئله احساسی با توجه به وجود
هوش احساسی، تصور می کنم که این خود افراد هستند که باید تصمیم بگیرند که چه
زمان و تا چه حد در مورد احساسات خود صادق باشند. بنا بر تجربه های شخص من،
تصور می کنم صداقت کامل احساسی زندگی مرا راحت تر کرده، به من کمک کرده تا
متوجه شوم چه کسی مرا همانطور که هستم می پذیرد، و احساس درستی، کمال، صمیمیت
در من ایجاد کرده.
ناتانیل برندن می نویسد:
اگر قرار است روابط موفق باشند، عشق حقیقت پیدا کند، و صمیمت ایجاد شود، همه
افراد باید درک کنند که هیچ چیز "اسطوره ای" و "ویژه ای" در مورد دروغ گفتن،
برگرداندن احساسات، طور دیگر جلوه دادن احساسات و افکار، پنهان کردن حقایق، و
حقیقت فردی که هستید، وجود ندارد. باید یاد بگیریم که اگر مقوله اسطوره ای و
ویژه ای هم وجود داشته باشد در توانایی مواجهه با حقایق، احترام گذاشتن به
واقعیت ها و قبول اینکه چه چیزی درست است، خلاصه می شود.
مطالبی دیگری در مورد صداقت احساسی
چکیده ای از مقاله لین لوت، مشاور خانواده و ازدواج
اگر چیزی در ذهن دارید، کاملاً طبیعی است که آنرا به زبان بیاورید، هر زمان
که خواستید می توانید "نه" بگویید، و برای خود مرز و محدوده تعریف کنید و به
فرد مقابل صادقانه بگویید که چه فکر میکنید و چه احساسی دارید. شاید این امر
کار ساده ای نباشد چرا که ممکن است توانایی خود را در تشخیص احساسات واقعیتان
از دست بدهید و یا شاید شجاعت بیان چیزی را که در درونتان می گذرد را نداشته
باشید، چرا که همواره از کودکی به شما آموزش داده اند که شاید واقعاً چنین
احساسی نداشته باشید و اکثراً در یک چنین مواقعی شما را تصحیح کرده باشند؛
اما صداقت احساسی مقوله ای است که با کمی تمرین می توانید آنرا یاد بگیرید.
از زمانی آغاز می شود که شما احساس کنید در درونتان احساسات و عواطفی وجود
دارد که درست و یا نادرست هستند. در چنین حالتی با استفاده از لغات می توانید
ارتباط برقرار کرده و احساساتتان را با دیگران در میان بگذارید.
شاید صداقت در احساسات قدری ترسناک باشد. ممکن است با انجام این کار به
احساسات طرف مقابل لطمه وارد کنید و یا خودتان را در معرض آسیب پذیری قرار
دهید. همه افرادی که اطراف شما هستند، انسان های خوبی به شمار نمی روند. آنها
هم راههایی را یاد گرفته اند که به واسطه آن می توانند نارضایتی خود را نشان
دهند از جمله: اه حسرت کشیدن، اخم کردن و فریاد کشیدن در مورد یک موضوع دیگر،
و یا حمله ور شدن به طرف مقابل. شما می توانید آنها را تشویق کنید که به حرف
هایتان گوش بدهند و به آنها بفهمانید حرف هایی که می زنید فقط اطلاعاتی است
که در مورد خودتان به آنها می دهید و لازم نیست که حتماً با آن موارد موافق
باشند و یا چیزی را تغییر بدهند و درست کنند. تنها خواسته تان این است که سعی
کنند تا شما را بهتر بشناسند، و متوجه شوند که چه چیزی در درونتان می گذرد.
بیشتر افراد تصور می کنند، زمانیکه ریسک پذیر شده و احساسات واقعی خود را
بیان می کنند، به طرف مقابل نزدیک تر شده و دیگر لازم نمی بینند که آن کمال
ابتدایی را همچنان ثابت نگه دارند. ما هر چقدر بیشتر صداقت احساسی را تجربه
کنید، بیشتر پذیرش فردی، عشق و احترام دو جانبه را تجربه خواهید کرد. به سرعت
متوجه خواهید شد که صداقت احساسی دو رویکرد مختلف را در بر می گیرد: علاوه بر
اینکه می گویید چه احساسی دارید، متوجه خواهید شد که دیگران هم دارای احساسات
و عواطف مخصوص به خودشان هستند و شما باید بدون پیش داوری، انتقاد و یا قصد
تغییر آنها، به حرف هایشان گوش دهید.
منبع:http://www.asheghi4u.ne