سیاوش کسرایی
سیاوش کسرایی ، در سال 1304 هجری خورشیدی در هشت بهشت اصفهان متولد شد . وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد . برای ادامه ی تحصیل به دانشکده ی حقوق راه یافت و در رشته ی حقوق سیاسی به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را دریافت کرد .
کسرایی شاعری هنرمند و توانا و بلند آوازه است . اشعارش از ویژگی های خاصی برخوردار می باشد ، انسجام کلام و لطف سخن و مضامین بلند و تخیل عالی از ویژگی های شعر اوست . وی از سال 1325 اشعارش را با نام مستعار « کولی » در ورزنامه ها ومجله های کشور منتشر می کرد .
کسرایی اثر هنری را وقتی دارای ارزش و اعتبار می شناسد که ضمن برخورداری از تمام خصوصیات و ارزشهای هنری راهگشای مردم به خوبیها باشد . به عقیده ی او : « قالب و محتوای شعر فارسی بتی نیست که نتوان به پیکرش دست زد . تغییراتی که از لحاظ فرم در شعر جایز می باشد همان تغییراتی است که دنباله ی منطقی اوزان عروضی است منتها باید در نوع استفاده از آن دقت کافی مبذول داشت و این کار با رفتن از وزنی به وزن دیگر بر حسب تقاضای محتوا تغییر می کند . »
سیاوش کسرایی در سال 1336 نخستین مجموعه از اشعار خود را به نام « آوا » انتشار داد و دومین منظومه ی شعری او به نام « آرش کمانگیر » که در سال 1338 به چاپ رسید . این منظومه به قدری بلند و عالی بود که به سرعت در میان مردم و در سر زبانها افتاد و حتی به کتب درسی راه یافت . « با دماوند خاموش » در سال 1345 و « خانگی » در سال 1347 و « خون سیاوش » ، « سنگ و شبنم » ، « به سرخی آتش به طعم دود » ، « از قرق تا خروس خوان » ، « آمریکا ! آمریکا » ، « چهل کلید » ، « پیوند » ، « ستارگان سپیده دم » ، « مهره سرخ » ، که منتخب سیزده دفتر شعر او با عنوان « از خون سیاوش » توسط انتشارات سخن در سال 1378 در تهران به چاپ رسیده است .
کسرایی سال های آخر عمر خویش را در خارج از ایران از جمله افغانستان ، شوروی سابق و اطریش به سر برد و سرانجام در کشور اطریش در سال 1375 به دیار باقی شتافت .
« اشک مهتاب »
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همـــه دریـــا از آن مــا کــن ای دوست
دلــــم دریـــا شــد و دادم بــــه دسـتت
مکش دریا به خون ، پروا کن ای دوست
کـنـــار چشمــــه ای بودیـــم در خــواب
تـــو بـــا جــــامــی ربـــودی مــاه از آب
چــــو نـــوشیــدیــم از آن جـــام گـــوارا
تـــو نیلـوفـر شـدی مـن اشـک مهتــاب
تــن بیشـه پــر از مهتــاب امشب پلنگ کوههـا در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته دل من در تنم بی تابه امشب