زدن یا مژه ای برمویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
زروح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کرشده مدهوش گشته
صدای پای موری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شر زشیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خارو خس دویدن
مرا آسان تر و خوشتر بود زان
که بار منت دونان کشیدن