سلام و درود بر تمام دوستان که به مانند گلید در بوستان . چه بگویم که نگویم بهتر و از دردسر پست نویسی کمتر . دو سه بیتی نوشتم و که در ان ذره ای از مشکلاتمان سرشتم . بخوانید و بدانید که این رسم زمانه نبود که نظر بر دل این پست نذارید .
اینک که دو ترم است ، به دانشگاهیم
مشروط شدگان این راه و بی راهیم
در جنگل نمره و مثبت و مننفی
ما چشم طمع داریم و چون تمساحیم
در امر به خنده آوردن استاد
خنده بچه است و ما چو زایشگاهیم
در چشم اهلی همین دانشگاه
گه موش و گهی گرگ و گهی روباهیم
ما گرچه به ناچار دم سلف هستیم
از آنچه در این غذاست ، ما آگاهیم
در جزوه نوشتن و فتوح نمره
ما و دختران همچو گدا و شاهیم
تا بخواهیم که یه کم خوش باشیم
می بینیم سردمونه ، گوشه ی بازداشتگاهیم
بهیا ما که ندانیم چه باید باشیم
در میان ره و در چشم همه گمراهیم