من که بی طاقتی آن رخ مه می کردم
باید اندیشه ی این زلف سیه می کردم
تا گذاری لب خود را به لب خسته ی من
سال ها بر لب لعل تو نگه می کردم
تا که طعم لب لعل تو چشید بهت لبم
می گزم لب که چرا عمر تبه می کردم
من به امید وصالت نفسی داشته ام
این امیدیست که من توشه ی ره می کردم
گر نظر بازی من جز تو به مه نیز رسید
داشتم روی تو با ماه شبه می کردم
گر گناه است نظر بر رخ زیبای تو یار
باید اندیشه ی یک عمر گنه می کردم
امیدوارم از این شعر خوشتون اومده باشه..
قربان شما : امین
بسمه تعالی
این شعرو تقدیم می کنم به همه شما دوستای گلم..
امیدوارم که خوشتون بیاد..
خنک آن دم که نشینم کناری من و تو
دو لبان در هم و می در کف و عاری من و تو
چه بگویم که دلم در غم دوریت بمرد
کی رسی و بنشینم به شادی من و تو
ز وفا در قدح من سم هندی کردی
که ز فرقت بنشینم به زاری من و تو
مسجد و میکده و خانه ی عیار کجاست
فقط آن لحظه که رقصیم به سازی من و تو
که بگویدکه همی مستی و عشرت گنه است
عشق آن دم که مجازات شده دربر قاضی من و تو
پری این دل پرپر شده پر ز غمم
کی دری پرده ی عفت به وصالی من و تو
تو امانت ز وفایت ده و از امن «امین»..
نه کسی با خبر از کردن کاری من و تو..
امیدوارم که از این شعر خوشتون اومده باشه..
«پس نظر یادتون نره»
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی پایان در نوسان بود
می آمد می رفت
می آمد می رفت
و من روی شن های روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را می کشیدم
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
و در هوایش زندگی ام آب شد
خوابی که چون پایان یافت
من به پایان خودم ذسیدم
من تصویر خوابم را می کشیدم
و چشمانم نوسان لنگر ساعت را در بهت خودش گم
کرده بود
چگونه می شد در رگ های بی فضای این تصویر
همه گرمی خواب دوشین را ریخت ؟
تصویر را کشیدم
چیزی گم شده بود
روزی خودم خم شدم
حفره ای در هستی من دهان گشود
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی پایان در نوسان بود
و من کنار تصویر زنده خوابم بودم
تصویری که رگ هایش در ابدیت می تپید
و ریشه نگاهم درتار و پودش می سوخت
این بار
هنگامی که سایه لنگر ساعت
از روی تصویر جان گرفته من گذشت
بر شن های روشن بیابان چیزی نبود
فریاد زدم
تصویر را بازده
و صدایم چون مشتی غبار فرو نشست
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی پایان در نوسان بود
می آمد می رفت
می آمد می رفت
و نگاه انسانی به دنبالش می دوید
سهراب سپهری
چو آفتاب به شمشیر شعله بر خیزد
سپاه شب به هزیمت چو دودو بگذرد
عروس خاوری از پرده بر نیامده،چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
به جز زمرّد رخشنده ی ستاره ی صبح
که طوق سازد و بر طاق نصرت آویزد
شب فراق چه پرویزنی بود گردون
که ماهتاب به جز گرد غم نمی بیزد
به جان شکوفه ی صبح وطال را نازم
که غنچه ی دل از او بشکفد به نام ایزد
به عشقای جوانانه حسرتم،آری
چگونه یاد جوانی هوس نیانگیزد
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر هم از عاشقی نپرهیزد
صفای عشق و محبت گر از جوان یا پیر
به مردمی که به نامردی نیامیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
شیعیان دیگر همای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
*
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پست سر نهاد اما صفا دارد حسین
*
می برد در کربلاهفتاد و دو ذبح عظیم
پیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
*
پیشرو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد خسین
*
بسکه محمل ها رود منزل به منزل باشتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
*
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
*
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
*
سروران،پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
*
سر به قاچ زین نهاده،راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
*
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
*
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند،مشکل دوتا دارد حسین
*
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین
*
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
*
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
*
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشگ است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
*
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
*
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
بادم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
*
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
*
اشگ خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کین در این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
ای میان سخنهای سبز نجومی
برگ انجیر ظلمت
عفت سنگ را می رساند
سینه آب در حسرت عکس یک باغ
می سوزد
سیب روزانه
در دهان طعم یک وهم دارد
ای هراس قدیم
در خطاب تو انگشت های من ازهوش رفتند
امشب
دستهایم نهایت ندارند
امشب از شاخه های اساطیری
میوه می چینند
امشب
هر درختی به اندازه ترس من برگ دارد
جرات حرف در هرم دیدار حل شد
ای سرآغازهای ملون
چشم های مرا در وزش های جادو حمایت کنید
من هنوز
موهبتهای مجهول شب را
خواب می بینم
من هنوز
تشنه آبهای مشباک
هستم
دگمه های لباسم
رنگ اوراد اعصار جادوست
درعلفزار پیش از شیوع تکلم
آخرین جشن جسمانی ما به پا بود
من در این جشن جسمانی موسیقی اختران را
از درون سفالینه ها می شنیدم
و نگاهم پر از کوچ جادوگران بود
ای قدیمی ترین عکس نرگس در ایینه حزن
جذبه تو مرا همچنان برد
تا هوای تکامل ؟
شاید
در تب حرف آب بصیرت بنوشیم
زیر ارث پرکنده شب
شرم پاک روایت روان است
در زمان های پیش از طلوع هجاها
محشری از همه زندگان بود
از میان تمام حریفان
فک من از غرور تکلم ترک خورد
بعد من که تا زانو
در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم
دست و رو در تماشای اشکال شستم
بعد در فصل دیگر
کفش های من از لفظ شبنم
تر شد
بعد وقتی که بالای سنگی نشستم
هجرت سنگ را از جوار کف پای خود می شنیدم
بعد دیدم که از موسم دست هایم
ذات هر شاخه پرهیز میکرد
ای شب ارتجالی
دستمال من از خوشه خام تدبیر پر بود
پشت دیوار یک خواب سنگین
یم پرنده که از انس ظلمت می آمد
دستمال مرا برد
اولین ریگ الهام در زیر پایم صدا کرد
خون من میزبان رقیق فضا شد
نبظ من در میان عناصر شنا کرد
ای شب
نه چه می گویم
آب شد جسم سرد مخاطب در اشراق گرم دریچه
سمت انگشت من با صفا شد
سهراب سپهری
سلامی دوباره به دوستان خوبم
صرفا آپ دیت کردم که بگویم بعد از 4 سال آلبوم دوست و همکار عزیزم
"سیروان" با نام ساعت 9 وارد بازار شده...
هر جا که به جای اسم شاعرنقطه چین یا خط فاصله دیدید، بدانید ترانه ، ترانه
ی من است، تو هر آلبومی ، هر کجا....
مثل : ساعت نه - تو مریضی -امروز میخوام بهت بگم- تکرار و....در آلبوم سیروان که این آلبومو خیلی دوسش دارم
نپرسید که چرا اسم "ترانه مکرم " در آلبوم های جدید نقطه چین شده و در این
دو سال بیشتراز 20 البوم داخلی اما بی نام و نشان داشته ! نپرسید که چرا در
نظر سنجی های سفارشی ،خدا رو شکر جایی نداشته ، نپرسید که چرا اسم
دیگرانی که (خواننده - آهنگساز- ترانه سرا - نوازنده ) براحتی هر چه خواستند
میکنند و پرونده ی همکاری در،صد ها آلبوم غیر مجاز و انور آبی و
خطرناک و .... را دارند همه جا هست و تو نیستی !جواب این سوال
پیش کسانیست که کلمه ی پارتی بازی و زیر آب زنی را این روزها بیشتر از
گذشته پیش چشمان من پررنگتر میکنند.
براستی چرا؟
تا بحال سکوت کردم ، باز هم سکوت میکنم تا این تبعیض خیلی غلیظ به اتمام
برسد، اما جواب اینهمه ترانه بیگناه و بی نام و نشان میشود؟! اینهمه خاطره و
یادگاری؟؟؟ حس و قلب که هیچ....
یه شناسنامه کاری با اینهمه خط فاصله؟؟؟ با اینهمه فرق گذاشتن؟ چرا ؟؟؟
صبر میکنم
خدای ترانه و ترانه ساز ها هم بزرگه
"ساعت نه یه خیابون من تنها
یه عالم فکر نم بارون چند تا رویا...." تقدیم به همه ی دوستان خوبم
راستی ترانه ی" تکرار" رو الان دارم لمس میکنم ....
ترانه مکرم