چند روز پیش لیست جهازیه ای را دیدم که واقعا دلم لرزید افسوس خوردم به حال خود که دارم با مردمی زندگی می کنم که هیچ چیزی از زندگی نمی دانند . این مردم لایق این زندگی و این زندگی لایق این مردم نیست این مقاله را در حالتی از نفرت و انفجار می نویسم پس در ابتدا از کسانی که ممکن است آزرده خاطر شوند معذرت می خواهم و اگر شما نیز جزو این افراد هستید بهتر است بر انسانیتی که کنار گذاشته اید برگردید اگر راه برگشتی باشد .
متاسفانه جهازیه ای دیدم که در آن نیم کیلو طلا و یک 206 داده شده بود علت چیست ؟ من به خود گفتم شاید داماد اینها را به عهده گرفته بعد گفتم حتما داماد عزیز یکی از احمق ترین هاست که این سهم بسیار بزرگ را ازآن خود کرده بعد گفتم این چطور می شود اصلاْ امکان ندارد کسی به این خر پولی دست و دلبازی به این خری باشد بعد فکر کردم شاید این دسته گل برای عروس باشد که پدر عروس برای داماد چیده تا دختر ترشیده اش را قالب داماد کند .
بقیه بعداْ ....
دیروز خواستیم بعد از مدتها به دانشگاه آزاد بریم وقتی وارد این مکان دل انگیز وزیبا شدیم یادمان افتاد روزگار سختی ها و مشقت دانشجویان بدبخت را که در سالهای قبل با ما در این دانشگاه تحصیل می کردند و اجباراْ روزانه چندین بار ایندانشگاه را بالا پایین می رفتند نشان میدهد پول شهریه به جان آزادی ها خوب چسبیده گذشته از زیبایی این دانشگاه نمی توانست خدمتکاران و مستخدمین و انبارداران زمان ما را که شاید کسی فکرش را هم نمی کرد چنین پیشرفت کنند و اینک برای خود دارای میز و مسلک دبدبه و کبکبه دار شوندواقعاْ چشممان بسیار روشن شد و به آینده امیدوارتر شدیم خوب شد ولی نمیتوان با این وجود نقش دانشگاه ازاد را در پیشرفت نادیده گرفت چون واقعا از نظر زیبایی دانشگاه بد نیست ولی آیا باطن آن که همان دانشجویان و استادان و کارمندان هستند به کجا رسیدند ؟ آیا استادان می توانند یک انتقال علمی خوبی را انجام دهند ؟ آیا در حد یک استاد هستند ؟ آیا درس را دانشجویان فقط برای بیشتر شدن علم می خوانند یا چیز هایی دیگری در بین است ؟آیا در دانشگاه ؟ اینها سئوالاتی است که زیبایی دانشگاه یا دانشگاهها نمی توانند به آنها پاسخ صحیحی باشد و باید دیگر به فکر افزایش سواد باشند.ما هم به دانشجو بودن در این دانشگاه افتخار کنیم .
این روزها دیگر کسی بی ماشینی را نمی تواند تحمل کند و همه به دنبال 2 - 3 میلیون هستند تا بروند و یک ماشین بخرند ولی این وسیله که روزی به عنوان یک کالای بسیار لوکس در انظار مردم بود و فقط کسانی می توانستند این وسیله گران قیمت را داشته باشند که به قول مردم وضع زندگیش توپ باشه از هر نظر طرف پولدار بوده و این بعد از 10 ت 20 ساله که این کالا به لطف سایپا و ایران خودرو تبدیل به یک کالای بونجول شده و دیگر ارزشی برای این کالا قایل نیستند این در حالیست که باز هم چشم مردم دنبال ماشین هایی می گرده که خارجی باشه و گرون باشه صرفنظر از اینکه آیا این ماشین به دردش می خوره یا نه .
و حالا یه امار عامیانه بدم از این مردمی تجمل گرا :
90 درصد راننده ها گواهینامه پارتی دارند.
90 درصد رانندها موتور رو وسیله زیادیتو خیابون می دونند و عین یه سگ که گربه رو دیده می خواهن از بین ببرنش
90 درصد راننده ها ( تاکسی ) خودشون رو بهترین راننده دنیا می دونند و خلاف کردن و افتخار
90درصد رانندها رد شدن چراغ قرمز رو چیز اضافی تو شهر می دونند و براشون مهم نیست
90 درصد راننده ها می خوان یه نفر رو له کنن تا بیمه پول اونا رو همینجوری هپلی هپو نکنه
90 درصد راننده ها هیچی نمی فهمن
و بالاخره چند هفته قبل چیزی شنیدم از یه روستایی که تو طرح خانوار ثبت نام می کرد واقعاْ کل وجودم رو مثل اینکه آتش زدن و تصمیم گرفتم اگه روزی من رئیس جمهور شدم اصلاْ کلاْ هر چی ماشینو راننده هست رو جمع کنم یه کبریت حرومشون کنم بعد با کمال افتخار برم بگم به سازمان ملل و حقوق بشر که من رو اعدام کنن .
داستان از این قرار بود که جوانی که این ماجرا رو زنش برای یکی از همکارانمان تعریف کرده (در طرح خانوار ) که شوهرش داشته اطراف روستا موتور سواری می کرده که ماشینی آمده و در هنگام سبقت با این موتور سوار رودررو شده و با برخوردی که ایجاد شده بود موتور سوار سخت آسیب می بینه و کسانی که در زمان حادثه اونجا بودن به راننده گفتن که بیا اینو برسون بیمارستان شاید زنده بمونه اون گفته عیبی نداره ماشین بیمه هست بیمه دیشو می ده حالا من چیزی نمی گم تا شما قضاوت کنین.
ترمیم بکارت: روسپیان باکره و روسپیدان شب زفاف طی حکمی بی سابقه، دادگاه عالی بریتانیا به نفع دختر دانش آموز شانزده ساله ای رأی داده که به خاطر به انگشت کردن حلقه نقره ای از دبیرستان اخراج شده بود.
این ماجرا از این جهت توجه رسانه ها را به خود جلب کرده که به انگشت کردن حلقه نقره ای نماد پایبندی به حفظ بکارت قبل از ازدواج به شمار می رود و به حلقه عفت مشهور است.
خیلیها در ایران تصور می کنند که سکس و بکارت در غرب مسئله ای حل شده است و مراسمی از قبیل جشن تکلیف دختران تازه بالغ و تبلیغ عفت تنها به جوامع اسلامی محدود می شود.
در سالهای اخیر بویژه در پی افزایش نفوذ گروههای مسیحی در آمریکا، مسئله عفت و اهمیت بکارت بار دیگر در جهان غرب خبرساز شده است.
در سال 1996، کنگره آمریکا بودجه ای بالغ بر نیم میلیارد دلار برای تشویق دانش آموزان مدارس دولتی به پرهیز از فعالیتهای جنسی اختصاص داد و در حال حاضر، تقریبا ً در همه ایالات کلاسهایی در مدارس دولتی به تبلیغ خویشتنداری جنسی اختصاص یافته است.
کشیش رابرت ری بورن، مبلغ مشهور کلیسای انجیلی آمریکا که از مدافعان این سیاست آموزشی است می گوید: " انجیل به ما حکم می کند که با عفت و پارسایی زندگی کنیم، این کتاب هرگونه ارتباط جنسی پیش از ازدواج و زنای محصنه را حرام می داند و در محکومیت افرادی که چنین گناهانی مرتکب شوند، هیچ اغماضی روا نمی دارد".
همزمان با افزایش تبلیغ پارسایی از سوی مسیحیان محافظه کار در غرب و بویژه آمریکا، گزارشها از افزایش تقاضا برای عمل جراحی ترمیم پرده بکارت در اروپا نیز حکایت می کند، تقاضایی که عمدتا ً از جانب زنان جوان مهاجر یا نسل دومیها، عمدتاً در کشور فرانسه مطرح می شود.
اخیراً روزنامه بربتانیایی تایمز در گزارشی به اختلاف نظر پزشکان فرانسوی در خصوص اخلاقی یا موجه بودن جراحی ترمیم پرده براکت پرداخته است.
آدام سیج، نویسنده این گزارش، در مورد علت افزایش تقاضا برای جراحی ترمیم بکارت می گوید: "پزشکان و کسانی که من با ایشان صحبت کردم معتقدند که تقاضای ترمیم پرده بکارت نتیجه تداخل دو تمایل است؛ یکی شاید افزایش گرایش به بازگشت به سنتهای نسلهای قدیمی تر مسلمانان و دیگری اینکه دختران نسلهای جوانتر به دلیل ارتباط با دوست پسرشان و زندگی به شیوه غربی بکارت خود را از دست داده اند و ممکن است هنگام ازدواج با مشکلاتی روبرو شوند".
علاوه بر زنان جوان مسلمان، زنان هندی تبار غیرمسلمان نیز از دیگر مشتریان این نوع جراحی ترمیمی محسوب می شوند و شماری از آنان برای این عمل، رنج سفر به هندوستان را بر خود هموار می کنند.
سوبرا پریادار شینی، روزنامه نگار حوزه زنان در شهر کلکته هند که مقالاتی تحقیقی در این باره در روزنامه های هند منتشر کرده است می گوید علاوه بر هندیان مقیم خارج، دخترهای نوجوان عرب نیز همراه با یکی از بستگانشان برای سقط جنین و سپس عمل جراحی ترمیم بکارت به هند سفر می کنند.
به گفته خانم شینی، علت سفر به هند برای ترمیم پرده بکارت این است که این جراحی در هند ارزانتر تمام می شود و در محل زندگی آنان نیز کسی متوجه نمی شود که پرده بکارتشان را ترمیم کرده اند.
به گفته این روزنامه نگار هندی، علاقه به ترمیم بکارت در هند منحصر به خانواده های سنتی نمی شود: "این جراحی در میان زنانی که بین دو رابطه هستند یا آنهایی که دنبال لذت جنسی اند متداولتر است، زنانی هم هستند که در شرایط سختی قرار گرفته اند، مثل روسپیهایی که می خواهند ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند یا قربانیهای تجاوز جنسی که می خواهند ضربه عاطفی که دیده اند را پشت سر بگذارند و زندگی معمولی داشته باشند".
روسپیان باکره مصری
در کشورهای عربی نیز تأکید بسیار زیادی بر بکارت وجود دارد و اساساً اگر دختری بکارت نداشته باشد دختر خوبی به شمار نمی رود و احتمال اینکه آن دختر بتواند ازدواج کند و زندگی آبرومندانه ای داشته باشد از بین می رود.
در مصر، مروه رخا نویسنده و تحلیلگر رفتار جنسی مقاله ای با عنوان "روسپی باکره" منتشر کرده که بازتاب آن از مطبوعات این کشور فراتر رفته است.
نخستین باری که وجود روسپیان باکره در مصر به رسانه ها راه یافت زمانی بود که هلا سرحان، مجری یکی از شوهای تلویزیونی پربیننده این کشور با تعدادی خانم روبنده پوش که روسپی معرفی شدند مصاحبه کرد.
تعدادی از این خانمها پس از پخش برنامه با طرح شکایت در دادگاه مدعی شدند که روسپی نیستند و تنها در مقابل دریافت پول حاضر به ایفای نقش در برنامه تلویزیونی شده اند.
نتیجه معاینات پزشکی قانونی نشان داد که این زنان باکره اند اما آثار و جراحات ناشی از شیوه های دیگر فعالیت جنسی در بدن آنها مشاهده می شود.
بنابر آماری که در نشریه مصری الفکر به چاپ رسیده، هشتاد درصد زنانی که در مصر به روسپی گری مشغولند هنوز باکره اند.
مروه رخا با استناد به این آمار می گوید که خبرنگاران نشریه الفکر برای کسب چنین آماری به بخش مبارزه با فساد پلیس مراجعه کرده اند.
اما چرا زنی که به کار خودفروشی مشغول است، از بکارت خود این گونه محافظت کرده است؟
خانم رخا در پاسخ به این پرسش می گوید: "بسیاری از کسانی که در این نوع فعالیتها شرکت دارند خودشان می گویند که مثلاً به مدت پنج سال وارد این کار می شوند، پول زیادی جمع می کنند و بعد گذشته را کنار می گذارند و سعی می کنند زن و مادر خوبی شوند، این زنها فکر می کنند که خوب، مردها زن باکره می خواهند، باشد آنها هم باکره اند، اما درباره کارهایی که در گذشته از آنها کرده اند سؤال نشود".
ترمیم بکارت در ایران
در ایران موضوع بکارت و سکس قبل از ازدواج هنوز چندان رسانه ای نشده و کمتر روزنامه نگاری در بیست و هشت سال گذشته این جرأت را به خود داده که در این باره قلم بزند.
اما لیلا موری، وبلاگ نویس و فعال حقوق زنان با درج مقاله ای انتقادی دراین باره در سایت زنان ایران، بکارت را تابو قلمداد کرده و آن را به چالش کشیده است.
به گفته خانم موری، برخی خانواده های ایرانی بکارت دختران را با شیوه ای مدرنتر از گذشته تحقیق می کنند و پیش از ازدواج، خانواده پسر از خانواده دختر می خواهد که از پزشک نامه ای بیاورند که بکارت دختر را تأیید کند.
او می گوید: "نمی توانیم همه پسرهای ایرانی را به یک چشم نگاه کنیم، پسرها طرز فکرهای مختلف دارند ولی می توانم بگویم اکثریت هنوز با کسانی است که دلشان می خواهد شب ازدواجشان همسرشان باکره باشد و اصلاً دلشان نمی خواهد بدانند که با کسی می خواهند ازدواج کنند که قبلاً با کس دیگری رابطه جنسی را تجربه کرده است".
لیلا موری می گوید در وبلاگ خود نظرهایی از خوانندگان مرد دریافت کرده که نوشته اند باید چیزی بوده باشد که در طبیعت خداوند چنین پرده ای را برای زنان گذاشته، حتماً برای این بوده که زنان قبل از ازدواج رابطه جنسی نداشته باشند.
به عقیده لیلا موری، افزایش سطح تحصیلات عمومی و دسترسی فزاینده به رسانه ها و محصولات فرهنگی جهانی در ایران، نگاه نسل جدید مردان جوان ایرانی را شاید نسبت به بکارت متحول کرده باشد اما نمی توان گفت که چنین تحولی خیلی گسترده است.
حالا اگر دختر دم بختی احیاناً به هر دلیلی بکارت خود را از دست داده باشد، آیا می تواند در ایران با توسل به تیغ جراح، این "ضایعه" را جبران کند و آن گونه که جامعه از او می طلبد، شب زفاف "رو سپید" شود؟
به گفته دکتر ایرج خسرونیا، پزشک متخصص در ایران، عمل جراحی ترمیم بکارت در ایران انجام می شود اما غیرقانونی است.
دکتر خسرونیا می گوید: "دولت تصورش بر این است که کسی که ترمیم بکارت می کند می خواهد بر سر داماد آینده کلاه بگذارد، این گونه عملها جایی ثبت نمی شود و در بیمارستان انجام نمی گیرد، بلکه ممکن است در مطبهای خصوصی و درجاهای غیرقانونی انجام بگیرد".
پس سکس قبل از ازدواج برای دختران ایرانی هنوز امری مخاطره آمیز و در بهترین حالت، هزینه ساز محسوب می شود.
آیا این دغدغه ها، دختران ایرانی را از تجربه جنسی قبل از ازدواج باز داشته است؟
خانم موری می گوید: "الآن خیلی از دخترها رابطه جنسی را قبل از ازدواج تجربه می کنند ولی پس ذهنشان هنوز نگرانی از دست دادن بکارت وجود دارد، یعنی بکارت همچنان برایشان مهم است".
وزیر بازرگانی با بیان اینکه ایران خرید مستقیم گندم از آمریکا نداشته است، گفت: خریداران و فروشنده های بزرگی در جهان هستند که ما از آنان گندم خریداری می کنیم.
مسعود میرکاظمی درگفتگو با مهر در پاسخ به سئوالی مبنی بر صحت خبر برخی رسانه های خارجی مبنی بر خریداری حدود 1 میلیون تن گندم از آمریکا توسط کشورمان، اظهار داشت: ما از کشورهای اروپایی و همچنین کشورهایی نظیر کانادا گندم خریداری می کنیم اما تاکنون به طور مستقیم از آمریکا گندم خریداری نکرده ایم.
وی در پاسخ به سئوال دیگری مبنی بر اینکه در خبرها آمده است گفته می شود، بخشی از گندم وارداتی مرغوب نیست و محصولی است که برای خوراک دام از آن استفاده می شود ، گفت: این موضوع امکان ندارد ، زیرا کیفیت گندم خریداری شده حتی از گندم متوسط ما نیز مرغوب تر است.
به گزارش مهر، براساس برنامه ریزی وزارت بازرگانی در ماههای شهریور، مهر و آبان سال جاری ماهیانه یک میلیون تن گندم وارد کشور خواهد شد.
سامان صفرزائی : پارلمانهای ایرانی در صد و دو سال گذشته، از عهد مشروطه تا امروز، قوانین بیشماری را تصویب کردهاند که بسیاری از آنان برای سرزمین ما و مردمانش کامیابی و خوشبختی به همراه داشته و گامی رو به جلو محسوب شده است و از دیگر سو کم نبوده است قوانینی که اهالی بهارستان، آن را امضا نمودهاند و تنها خزان را برای جماعت پارسی به همراه داشته است. چنین ضد و نقیضهایی البته که تنها به پارلمان ایران محدود نبوده است و در دموکراتترین قلمروهای این جهان نیز هیچ پارلمانی نبوده است که قوانین اشتباه تصویب نکرده باشد؛ قوانینی که گاه آسمان آزادی انسانی را تیر و تار کرده، گاه مرغزار اقتصاد را خشکانده است و گاه دشت فرهنگ یک کشور را نشانه رفته است. اما این روزها که میگذرد خیلیها دلواپس لایحهای هستند که نمایندگان مجلس کشور ما به رایزنی پیرامون مختصات آن مشغول هستند؛ لایحهای تحت عنوان «حمایت از خانواده» که شاید بتواند شگفتانگیزترین لایحهای باشد که برای حمایت از خانواده در طول تاریخ تصویب شده است. در فصل سوم لایحه بند مهمی از این لایحه حاوی جملهای است که فرصتی به نماینگان هشتمین مجلس ایران بعد از انقلاب میدهد تا با تصویب آن نام خود را در تاریخ تصویب ضعیفترین بندهای یک لایحه ارائه شده از سوی دولت جاودانه کنند:
«ماده 23- اختیار همسر دائم بعدی، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران میباشد.» بعد از خواندن این جمله بهتآور بیشک احتیاج به کشیدن نفسی عمیق است. البته این بند حاوی تبصرهای سخاوتمندانه است، تو گویی همچنان که این بند میکوشد بندهای اخلاق و شرافت را از پای مرد یک خانواده جدا کند، در جستوجوی این است که به زن خانواده نیز دلداری تحقیرکننده و رقتآوری هدیه دهد: «در صورت تعدد ازدواج چنانچه مهریه حال باشد و همسر اول آن را مطالبه نماید، اجازه ثبت ازدواج مجدد منوط به پرداخت مهریه زن اول است». میدانید، بیعدالتی مانند قطرهای یک چندضلعی گنگ است برخی قطرهای آن بزرگ و طولانی و برخی دیگر کوتاه و کوچکاند. ماهیت بیعدالتی، همیشه یکسان نیست، گاه پیش میآید که بیعدالتی که، در عرصههای مختلف به صورت قانون و یا هرچیز دیگر متبلور میشوند چندان روشن و قابل درک نیست تا بتوان بیدرنگ به نقد آن نشست. اما همیشه مصداقهایی نیز وجود داشتهاند که چنان صورت زشتی دارند که حتی سخن گفتن از آن نیز شرم و آزرم را به همراه دارد. در باب نقش باورنکردنی این بند از لایحه- و برخی دیگر از بندهای مهم آن- در به صدا در آوردن ناقوس بدآهنگ بیعدالتی در حریم کوچکترین و مهمترین نهاد اجتماعی هر کشوری سخن بسیار گفته شده است. حقوقدانان از اشکالات حقوقی آن بسیار نوشتهاند، مذهبیها از تناقضهای آن با روح فقه پیشروی ایرانی- شیعه گلایهها کرده اند، لیبرالها معتقدند که اعطای چنین آزادی به مردان، خود بزرگترین نقض آزادیخواهی است، چپها با بغض میپرسند پس تکلیف عدالت چه میشود. میدانید، برای دلزدگی و پریشان شدن از این بند، هیچ لازم نیست که پیشوند مدنی و سیاسی به خصوص ضمیمه ما باشد، از آن زنی که در دورافتادهترین روستای ایرانشهر زندگی میکند تا فرهیختهترین زنهای پایتخت گویی همه درد مشترکی در قلبشان احساس میکنند، سایه سیاهی بر سر همهشان قرار میگیرد، باور بفرمایید به عنوان یک مرد حتی دانستن اینکه قانون قرار است چنین حق ناجوانمردانهای به ما اهدا کند سرافکنده و شرمگین میشویم. به باور من سخن گفتن از این موضوع که قرار است گریبان قانون این مرز و بوم را بگیرد ورای تمام دعواهای جناحی است. میخواهم بگویم برای من مهم نیست که نمایندگان مجلس همطیف دولت هستند یا در خلاف جهت آن حرکت میکنند، برایم تفاوتی ندارد که محافظهکار هستند یا آوانگارد، چپ هستند یا راست. تنها امیدوارم در آن پارلمان وکلایی حاضر باشند که انسانیت را باور داشته باشند، برای رد بند 23 و دیگر بندهای هم قسم با آن، هیچ تفاوتی نمیکند که مجلس در دست چه جناح سیاسی در ایران است، اینجا دیگر صحبت از تفاوت آرای سیاسی نیست، سخن از انسانگرایی است. سوال بزرگ این است که آیا هیچ یک از 290 نماینده مجلس کشورم پس از تصویب آن بند یارای آن را دارند تا به فرزندان و همسران خویش بگویند که من به عنوان وکیل پارلمان، قانونی را تصویب کردم که هر که توانگر بود و صاحب مال، میتواند زنهای فزونتری اختیار کند؟ چنین قانونی فرای تمام اشکالات وارد شده، فاجعهای بزرگتر برای جامعه به همراه میآورد و آن کمک به سلاخی شدن عشق است. شک ندارم در پارلمان کشور من نمایندگانی هستند که با تمام مختصات سیاسی و مذهبی خویش، حاضر نخواهند شد تا انسانیت را به فراموشی بسپارند، حاضر نخواهند شد تا گلوی عشق در سرزمین سعدی و سنایی و حافظ بریده شود. حتما در میان آن 290 نفر کسانی هستند که همصدا با خیلیهای دیگر میخواهند همان توماری را امضا کنند که به نابسامانی در حریم انسانی خانواده نه میگوید، به تصویب خیانت نه بگویند، کسی چه میداند، شاید نمایندگان فعلی پارلمان صد و دو ساله سرزمین من نیز این روزها هنگام مرور لایحه، گاه به فکر فرو میروند و همان سوال تراژیک «حمید هامون» را از خویش میپرسند: «پس تکلیف عشق چی میشه؟»
آقای عبدالله رمضان زاده، از چهره های جدی اصلاح طلبی در ایران در مورد حضور آقای خاتمی در انتخابات گفته است: "باید برای آمدن اوتلاش کرد؛ هر چند خاتمی تردیدهایی دارد که ما باید سعی کنیم آن تردیدها رفع شوند." من اما به عنوان یک شهروند، این جمله را چنین اصلاح می کنم: باید برای برگزاری یک انتخابات سالم و آزاد تلاش کرد؛ هر چند مردم ایران، تردید هایی دارند که آقای خاتمی و طرفداران حضور ایشان در انتخابات، باید سعی کنند آن تردید ها رفع شوند.
من نیز همانند میلیون ها نفر، چه در دوم خرداد 76 و چه چهار سال پس از آن ـ اگر چه بار دوم با تردید بسیار ـ به آقای خاتمی رای دادم. هنوز هم برغم بحث های مختلفی که در ارتباط با شخص محمد خاتمی مطرح می شود بر این باورم که وی با نیت "اصلاح" آمد اما به دلایل متعدد، چشم را هم کورکرد و رفت. اما بار سوم، بار دیگریست؛ چرا؟
روزگاری یکی از نزدیکان آقای خاتمی، ضمن مصاحبه ای از من خواست دکمه ضبط را بزنم تا جواب سئوال مکرری در مورد علت برخوردهای آقای خاتمی را بدهد. دکمه را زدم. وی به صراحت گفت: محمد خاتمی، یک دست در دست نظام و یک دست در دست مردمان دارد. او را از دو سو می کشند. عاقبت در نقطه حساسی، او دستش را از یکی از این دودست بیرون خواهد کشید. از او پرسیدم: با شناختی که از وی دارید، فکر می کنید باکدام دست خواهد رفت؟ اندوهی در چشمانش پدیدار شد و آهسته گفت: دست نظام.
او راست می گفت. محمد خاتمی همان گونه که بعدها خود به صراحت گفت نظام را انتخاب کرد و بدون قید و شرط.
حال درست به همین دلیل است که امروز هم که کسانی می خواهند به اصرار "سید خندان مظلوم" را که اهل فرهنگ و کلام است و ضد البته سخت باورمند، به ورود به عرصه انتخابات تشویق کنند، پیش از هر چیز باید جواب این سئوال را بدهند که معادله دودست خاتمی، به نفع کدام دست حل شده است؛ ملت یا نظام؟
آیا آقای خاتمی این بارآمادگی رودرویی قانونی با حزب امنیتی ـ نظامی حاکم بر کشور را که از حمایت کامل رهبر جمهوری اسلامی نیز برخوردار است ـ سخنان دیروز آقای خامنه ای در حمایت از احمدی نژاد را بخوانید ـ دارد یا خیر؟ آیا در فرهنگ لغت وی کلمه "تقلب" جای "بداخلاقی انتخاباتی" را گرفته است یا خیر؟ آیا به عنوان رئیس جمهور، توان ایستادگی قانونی در برابر نیروهای موازی اطلاعاتی ـ امنیتی را دارد؟ اگر فردا، حکم حکومتی آمد که فلان روزنامه را ببندید و بهمان کس را به کابینه راه دهید، پاسخ همان خواهد بود که پیش از این، یا اتفاق دیگری قرار است روی دهد؟ اگر نیت بر آن بود که کانون مدافعان حقوق بشر همچنان مجوز نداشته باشد، کانون نویسندگان ایران، در آهستگی بودنش را پچپچه کند، نهضت آزادی ایران، غیرقانونی بماند، سعید مرتضوی، همچنان قاضی مقبول باشد، سردارزارعی ها، از مجازات دور بمانند ومردمان، همچنان ساکنان کشتی غیرخودی ها....آن وقت چه؟
پاسخ به سئوالاتی از این دست ـ که هر شهروندی می تواند ده ها نمونه اش را ردیف کند ـ است که می تواند گره گشای مسئله باشد و عامل رفع تردید هایی که ملت دارند و رفع آن بر عهده کسانی است که از آمدن خاتمی می گویند. به زبان روشن تر،این مردمان نیستند که باید "تردید" های رئیس جمهور را برطرف کنند؛ این سیاستمدارانند که باید در حرف و در عمل مردم را متقاعد سازند که بار سوم، دیگر گونه خواهد بود. نه اینکه حتی مدافعین حضور آقای خاتمی در انتخابات نیز، سخنی در باب تحلیل شان در مورد تغییر شرایط و اینکه چرا این بار، بازی، صورتی دیگر خواهد داشت، نگویند.
و تا روزی که این جواب ها را بگیریم، پیشنهاد من به آقای خاتمی این است که وارد این میدان نشوند؛ بخصوص آنکه امروز ـ به گفته خودشان ـ فروع جای اصول را گرفته و سلیقهها عین حقیقت و اصل به حساب می آید و "چه بسا، اصول و ارزشهاکه در پای سلیقهها و کجتابیها قربانی" می شود.در چنین شرایطی اتفاقا "رهبران اصلاحگر و روشنبین و راستین کسانی هستند که با درک شرایط زمان و مکان و نیازهای مبرم و خواست و مصلحت جامعه، مطلبی را بیان و تبیین میکنند و جامعه به آن میگراید یا احساس میکند که حرف دل او زده میشود."
و من می افزایم: این رهبران روشن بین، کاری را که می توانند در عرصه روشنگری در کناره ساحل آلوده سیاست امروز جمهوری اسلامی انجام دهند، با کارهایی که نمی توانند ـ تاکید می کنم ـ نمی توانند در جایگاه "تدارکاتچی" و گوش به فرمان رهبر انجام دهند، تاخت نزنند.
آقای خاتمی که امروز می توانند به فصاحت تمام، دردهای ملتی رنجدیده را بازگوکنند، فردا در جایگاه رئیس جمهور چه خواهند کرد اگر همچنان درهای دولت شان بر این پاشنه بچرخد که تعهد ایشان به رهبر، پیش تر از تعهد ایشان نسبت به قانون و رای مردمان باشد؟ چه خواهد شد اگر باز قصه همان باشد که بود: "یا تفاهم حاصل بود یا اگر اختلاف نظری باقی میماند، بر اساس تعهدی که وجود داشت، ملاک عمل نظر رهبری بود." مگر نه اینکه از دید ایشان "رهبری نسبت به خیلی مسائل نقد و نظر داشتهاند؛ حق ایشان هم هست و در نظام جمهوری اسلامی رهبری جایگاه والا دارد و انتظام امور بستگی به رعایت این جایگاه دارد"؟
آن "بدفهمی یا کجرفتاری" که "آینده جامعه و نظام ما را تهدید میکند" تغییر کرده است؟ اگر کرده است باید بگویید تا تردید ها رفع شود؛ اگر هم کاسه همان کاسه است و آش همان، آن وقت "آیا در اینجا لوازم حق حاکمیت مردم بر سرنوشت که آزادی به معنی درست کلمه از مهمترین آنهاست، تأمین میشود؟" آیا "جامعه بناست با شعار اداره شود یا واقعا راهکارهای عینی و علمی برای پیشرفت و توسعه، اعتلای جایگاه ایران و بالا بردن موقعیت ملت در داخل و خارج و افزودن حرمت آنان در عرصه جهانی و افزایش ضریب امنیت ملی و تأمین آینده مردم وجود دارد"؟
آقای خاتمی! شما در اینجا نیز باز بهترین نتیجه گیری ها را کرده اید: "طبیعی است که اعتقاد یا عدم اعتقاد به این امر، هر کدام موجب ساختارهای متناسب با آن و نیز رفتارهای مناسب با آن خواهد شد."
و درست بر همین اساس است که من شهروند به شما و همه آنان که باز می خواهند "تنور انتخابات را گرم نکنند" الا در روز نهایی، می گویم: تا تردید های ما باقیست، تا شما پاسخ عینی و علمی برای تردید ما پیش رو ننهاده اید، حق نیز همین است که نگران "عدم همراهی مردم" با خود باشید.
اندوهناک است، اما چنین است.