وقتی که عاشقم
عاشق همه جهان ام
و این جا ها
جائی در درون
در آن اعماق نا شناخته
سر چشمه ای می شود زلال و
بی پایان
ومهر من می جوشد از آن
و در هر فوران
تازه تر می شود
زلال شفاف آبی که
همه جهان پیرامون ام را
سیراب می کند
****************
تا همه جهان را
عاشق نکنم
از پا
نمی نشینم
آوید میرشکرائی 12/12/87 پنج عصر
به تو فرصتی برای تماشا داده اند و
تو حتی
بهار را نمی بینی:
زنی را که به طنازی
با اینهمه رنگ و
رگبار و
عطر شور انگیز رویش
می خرامد و...
تو
دریغ
حتی از نگاهی....
***************
به من فرصت زیستن دیگر باری بدهید و
من
دوباره باز از نو
سیر تماشایش می کنم و
لحظه ای هم
دست نمی کشم از
عشق بازی........
آوید میرشکرائی 3/1/88 هشت صبح