نمی دانم این بار که قلم را به دست می گیرم
دوباره باز
مثل پارسال
روز اول فروردین را بنویسم؟
مثلا با صدای باران و
قمری ها
یا که
حکایت دل انگیز بوی گیسوان تو و
صدای نفس های آرام خوابت را؟
و گقتگوئی را ادامه دهم
از سال های سال پیش
آنگاه که با تو حرف می زدم ...
تو در درونم می زیستی و
برای حضور در جهان
قوی تر می شدی
**************
این کناره
با صدای باران و
عطر گیسوان تو و
موسیقی نفس هایت
من میتوانم دوباره
با این زن غریب و
به جا مانده از هزاره های پیش
آشتی کنم
زمانی که
از همیشه
کم تر دوستش می دارم
آوید میرشکرائی اول فروردین 1388
می خواستم بدانم...
هنوز از گذشته های دور...
می خواسته ام بدانم...
عاقبت
ایا بوسه دلیل مهر می شود؟
یا مثلا
نوشتن
در دفتری
بر صفحه ای با نام اول فروردین
در روزی اینچنین بارانی...
معنی آغاز می دهد؟!
*******************
می خواستم بدانم
آیا نگاه مثل جوانه می روید؟!
مثلا وقتی که من
با بارش شوریده تو
در میان شعله ها
از عمق آبی ترین دریا ها
خیس تر میشوم
آوید میرشکرائی 8 صبح اول فروردین 1388