سلام نوروز همه پیروز باشه. آرزو میکنم سال جدید اقلا وضع بدتر نشه. رضا.
نوروز: | |
تا بوده همینطور بوده روزی میرسد که بهار لبخند میزند و یخهای قلبهایمان آب میشوند، چون ماهی های قرمز کوچک درون تنگ آب.. چهره مهربانت میتابد، مهر را ماننده دستان سبزت سبزه ای است: لذت زندگی است چون دست بر آن میکشی و سیب سرخ که نشان تو است چه رازی است در این نوروز که هر بار تو را باز میافریند زنده شدن مرا.. |
بیهوده در میان واژه ها
در جستجوی چیستی؟
برای بیان هیچ!
کوره را هیزمی باید
تا گرمی فزاید.
درخت را ریشه ای
و برگ را بهاری
تا جشن سبز برپا شده باشد.
بی عشق واژه ها کورند
و نبض حیات خطی ممتد است.
روز مرگی را که سرودی نشاید!
شاید خاموشی بهترین واژه باشد.
پس بر آستان سکوت فروتن باش
همان که آرامشی عجیب به ارمغان دارد.
سهمگنانه حضور خود را تحمیل میکند،
و سرانجام مطلقی است بر همه چیز.
/رضا فروردین 84
خواب دیدم از انتهای دالانی دور صدایم میکنی
صدایت در انعکاس دالان میپیچید و تکرار میشد
و من هر چه میرفتم به انتهای دالان نمیرسیدم
به آن جنگل رفتم
جایی آنسوی دریاچه نقره ای
دیگر باران نمیبارید اما میتوانستی غوغایی را که در اعماق زمین رخ میداد حس کنی
جشن شادمانه ریشه گیاهان تشنه که سیراب میشدند
و هجوم حیات از ریشه ها به برگها
من صدای حیات را میشنیدم
راه زیادی نبود تا میعادگاه دور میعادگاه دیر
کنار جنگل کاج میان لشکر اقاقیا..
دیگر هیچ نبود جز هجوم خاطرات،
هجوم دلتنگی...
باران نمیبارید اما باد برگهای خیس را به رقص وامیداشت و بارانی از قطره های آب برگها بود.
آرامشی عجیب حکفرما بود
جز آنکه که گهگاه صدایی از انتهای دالانی بی انتها به گوش میرسید..