سلام
این چیزای که این پایین قرار بخونید نوشته های من نیست (حتی یک واوش). بلکه دل نوشته های(دل تایپی های)یکی از دوستان خوب منه . جناب آقای پارسا که خوبه بدونین این روزا بسیار روزگار خوبی رو میگذرونن و به تازگی به جمع دانشجویان پیوستن.اونم از نوع تهرانیش که صمیمانه بهشون تبریک میگم.و امیدوارم هیچوقت پیروزی وبهروزی باهاشون قهر نکنه.
خوب بیشتر از این زیاده گویی نمیکنم و شما رو دعوت به خوندن این متن زیبا میکنم.
سلام زود تر برم سر اصل مطلب .اگه میگیم زمان کوروش ما فرهنگ داشتیم این حرف در اون زما نکه جنگ و غارت و قتل بوده خودشو نشون میده.میدونستیم افراد بیگناهو نکشیم میدونستیم اتیش نزنیم و ویروون نکنیم میدونستیم که حقوق ادما رو در نظر بگیریم و احترام بذاریم . اما حالا خیلی زمان گذشته یه عصر دیگس زبون خاصه خودشو میخواد که نداریم ما این زبونو .یه ملت اول به گذشته خودش توجه میکنه اگه کم و کاستی داشت دنبال الگو میگرده که ایندشو بسازه .ولی ما با گذشته هامون با بدترین وضعیت برخورد کردیم خودمونو اصلا جدی نگرفتیم در ضمن الگوی خوبی هم پیدا نکردیم شایدم اصلا نگشتیم برای یه الگو .نتیجشم همینه که میبینی با کمال خوشبینی باید بگیم هیچی نداریم به دنیا نشون بدیم سنگ نوشته ها مو نو جدی نگرفتیم کتابامونو جدی نگرفتیم کتابخونه هامو خراب کردیم و مهمتر با فرهنگ توده مردم وحشیانه برخورد کردیم .الانم با شرمساری هیچی نداریم هیچی .استثناهاتی که هستن مجبور و محکوم به سکوتن.حالا که اقرار به اشتباه میکنیم برناممنون برای اینده چیه؟هیچی فقط حرف حرف حرف محکوم کردن کارای دیگران . کاره دیگه ای از دستمون ساخته نیست . دریغ از سه ثانیه عمل .به نظرم پست ترین حالت ادم یه زمانی اتفاق میفته که میدونه اشتباه داره میکنه ولی باز ادامه میده .میشه این عبارتو نسبت داد که نهایته حقارت شایسته چنین ادمیه .بلند شیم همدیگرو قبول داشته باشیم به همدیگه پشت نکنیم ساخته های گذشته رو ویروون نکنیم و به هم احترام بذاریم . بالاخره ما ایرانی هستیم یه چیزی تو وجودمون هست . خودم خودت خودش شروع کنیم ساکت نشیم ایرانی ترسو به درد نمیخوره .اقرار به اشتباه کردیم هنگامه عمل نرسیده؟؟؟؟
منکه از خوندنش لذت بردم شما چطور؟؟
اگه شما هم لذت بردین ازتون دعوت میکنم در صورت تمایل شما هم متناتونو برام بفرستین تا بدون کمو کاست اینجا بذارم. و هم من از شما چیز یاد بگیرم و هم کسان هر چند اندکی که به وبم سر میزنن.
ممنون از همگی.
سلام به خنده های سبز روی لبای سرختون.
تا حالا شده به قانون ثبات ماده و انرژی درجهان فکر کنید؟
فکر کردنشو که حتماً کردین چون بلاخره میخواستین امتحانشو بدین و ناچار بودین بهش فکر کنید.
ولی این جوری که من منظورمه شاید تا حالا فکر نکرده باشین .
تا حالا شده فکر کنید برای خندیدن یا اخم کردن چقدر انرژی مصرف میکنید و چقدر کالری نازنینو میسوزونین؟
من خودمم اعداد دقیقشو نمیدونم فقط میدونم اخم کردن از تعداد زیادتری از ماهیچههای نازنین صورت ما کار میکشه. و به همین ترتیب انرژی بیشتری از ما میگیره و لی برعکس خندیدن تعدا ماهیچهی کمتری رو درگیر میکنه و بنابراین انرژی بیشتری رو صرفه جویی میکنه که توی این دوره زمونه که همه جا صحبت از صرفه جویی در مصرف انرژی اینم خودش یجور کمک به صرفه جویی.
حالا تا اینجای بحث زیاد کاری به اون قانون ذکر شده نداشتیم ولی از اینجا به بعد بر میگردیم سر بحث اصلی که ثبات انرژی .
حالا خیال کنید به طور مثال ما توی دنیا 100 واحد انرژی داریم .که دائم دارن بهم تبدیل میشن اگه شما برای یه لحظه لبخند بزنین j1 انرژی مثبت توی این کره خاکی تولید میکنین که تا همین یک لحظه قبل j1 انرژی منفی بوده و به همین ترتیب طرف مقابل شما هم که لبخندتونو میبینه یه لبخند میزنه و باز یه تبدیل انرژی دیگه صورت میگیره. و این کار ادامه پیدا میکنه و میکنه تا همه این 100 تا انرژی موجود دچار تغییر و تحول میشن.
حالا نگین که با یه گل که بهار نمیشه که این حرفو قبول ندارم و میگم شاید با یه گل بهار نرسه ولی لااقل مژده آمدنش میرسه.
پس از همین آلان که خزون دل آدما زودتر از آمدن خزون طبیعت شروع شده نوید رسیدن بهارو با لبخنداتون بدین.
سلام
چند وقت پیش توی دفتر نشریه دانشگاه یه متن از یکی از بچه ها خوندم که به نظرم خیلی جالب آمد. البته بعدها اون مطلبو توی خود نشریه چاپ نکردن ولی فکر میکنم واسه نویسنده اون متن همین که یه نفرو تحت تاثیر قرار داده بس باشه.
متن کامل رو به یاد نمیارم تا بخوام براتون واو به واو بنویسم ولی کلیت ماجرا از این قرار بود که چرا قدیما وقتی میخواستیم از خونه بریم بیرون زیر لب آیه الکرسی زمزمه میکردیم و امروز قبل از اینکه پامونو بذاریم تو کوچه دکمه mp3,play هامونو میزنیم و بعد پامونو از در میذاریم بیرون.
و ادامه ماجرا هم در رابطه با مسائل این چنینی بود ولی من اینو نوشتم چون، چند وقت بعدش هم از یکی دیگه از دوستان یه متنی خوندم که توی اونم به ماجرای mp3,sms یه جور دیگه نگاه کرده بود و اون گفته بود قدیما وقتی توی خیابون تنمون به تنه یکی از همشهریامون میخورد با یه لبخند کمرنگ پوزش میخواستیم و به راهمون ادامه میدادیم ولی امروزه، نه! همونطوری که داریم با گوشی آخرین سیستممون که هفته پیش با کلی نق و نوق از مامانو بابا پولشو گرفته ایم برای تمام دوستان ، آشنایان و خیلی وقتا آدمای که نمیشناسیمو فقط شمارشونو توی گوشیامون save کردیم یه sms رو send to all میکنیم. تنمون میخوره به کسی که اونم داره توی عالم خودش با خواننده محبوبش همخوانی میکنه.و انوقت که دیگه خبری از اون لبخند کمرنگ و خجالت و کلی معذرت خواهی دو طرفه نیست . زودی هر دو نفر حق به جانب میشیم و میگیم چشماتو وا کن مگه کوری؟و...بوووووق
این شده ماجرای تکراری هر روز و هر روز ما.
میدونم آلان با خودتون میگین پس چی کار کنیم؟ بی خیال تکنولوژی که نمیشه شد.
درست میگین بی خیال تکنولوژی نمیشه شد ولی میشه مثه قدیما وقتی توی خیابون داریم راه میریم و از این وسائل مدرن استفاده میکنیم لااقل اون لبخند غیر مدرن رو روی لبامون بشونیم که به خدا هیچ چیز از ما کم نمیشه اگه از یه نفر معذرت بخوایم.
نمیخوام دوباره برم بالای منبر که میدونم توی این ماه رمضان به اندازه کافی همه گوشاشون پر شده از بکن و نکن های بزرگتر ها و روحانیون . و در اون حدهم نیستم که بخوام به کسی یاد بدم که چجوری میشه زندگی کرد امّا واسه اینکه دست کم یاد خود بندازم اینجا مینویسم. اینجا مینویسم که مبادا یادم بره زندگی فقطup deta شدن نیستن که اگه بخوایم پا به پای تکنولوژی پیش بریم از همه چی عقب میفتیم.از چیزای که شاید دیگه نشه به روزشون کرد.
حالا بذارین بازم جمله ای که شاید هزار دفعه توی این صفحه به شکلای مختلف گفتم رو تکرار کنم .
به زندگی نخندین ولی در زندگی بخندین.
dcdcdcdcdcdcddcdc
با عرض پوزش رسمی از نویسنده محترم متن و مسولیین نشریه من امروز تازه متوجه شدم اون مطلب که در بالا بهش اشاره کردم در نشریه ویژه حجاب چاپ گشته.امیدوارم اشتباه صورت گرفته را به حساب بی اطلاعی بنده بگذارید.
سلام
توی پست اول درباره رشتم براتون نوشتم وامروز میخوام براتون از یکی از زیبا ترین قسمتای رشتم بنویسم. البته این مبحث خیلی عمومی و نه تنها به رشته من بلکه به همه رشته ها مربوط میشه ولی خوب از اونجای که یه مدیر پروژه باید قابلیت حل مسأله رو به بهترین شکل داشته باشه و TRIZ این قابلیتو ایجاد میکنه.
از خوندن این واژه غریبه تعجب نکنین . هیچگونه اشتباه تایپی موجود نیست. پس برای پرده برداری از راز این لغت نا آشنا تا آخر این پست با من همراهی کنید.
میخوام همونجوری که آقای کریمی استاد TRIZ ایران بحث درباره TRIZ رو آغاز کردن من هم همانگونه آغاز کنم . تا رسم شاگردی رو به جا بیارم و نشون بدم هرچند اندک ولی درست یاد گرفتم.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گیتی بدواند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهان مرکب ابدالدهر بماند
تا حالا شده به اختراع کردن فکر کنید یا نه همیشه با خودتون گفتین این کار، کار از ما بهترونه که اگه این فکروبا خودتون کردین خوبه بدونین که نخیر همه میتونن اختراع کنن فقط کافی راهشو یاد بگیرن. و TRIZ یکی از همین راه حل هاست . البته با خودتون خیال نکنین که میخوام بهتون این قولو بدم که اگه تا آخر این متنو بخونین یه مخترع بزرگ میشین نه به هیچ وجه اینطوری نیست بلکه فقط با نوآوری نظام یافته آشنا میشین. و این میتونه یه پل باشه برای آشنای بیشتر شما با این مبحث.
توی زندگی هر آدمی مسأله های رنگ و وارنگی وجود داره که اگه آدم بتونه این مسائل کوچیک و بزرگو با مسائل حل شده تطبیق بده خیلی راحت راه حل مشکل خودشو پیدا میکنه.و این دقیقاً همون کاری که آلتشولر پدر TRIZ کرد.
بررسی میلوین ها سند اختراع را درسال 1946 انجام داد که نتایجش به شرح زیر.
75% عادی بودند یا بهبود جزئی در آنها ایجاد شده بود
20%آنها یک تضاد را رفع کرده بود_TRIZ
4%اصول علمی جدیدی را مطرح میکردند_TRIZ
کمتر از 1% یک کشف علمی نادرست داشته اند
رفع تضادها (حذف معایب و زیان ها) به جای مصالحه
محکم تر وسبک تر_کامپوزیت ها
قابلیت اطمینان و پیچیدگی
پارامترهای مهندسی _اصول ابداعی_ اثرات فیزیک
TRIZ کامل_گام ها و ابزار جامع.
و حالا که فهمیدین این مرد چی کار کرده برای آشنای بیشتر که اصلاً در حد سواد من نیست شما رو دعوت میکنم به وبلاگ شخصی مهندس کریمی مراجعه کنید.
http://www.problemsolving.blogfa.com
سلام
این دومین مطلبی که در رابطه با آریان اینجا میذارم.البته تا دیشب اصلاً قصد نداشتم چنین چیزی بنویسم یعنی راستشو بخواین اصلاً تو فکرشم نبودم ولی دیشب یهو دلم هوای مجله های قدیمی مو کرد . مجله های که کیفیت مجله های امروزی رو اصلاً نداره. روی کاغذای کاهی چاپ شده که اگه امروز مجانی هم بهمون بدن نگاه به روشون نمیکنیم ولی اون موقعه ها بابت خریدشون از پول تو جیبیمونم میگذشتیم وتا چند روزی باهاشوون آنچنان کیفی میکردیم که یه بچه کوچیک با اسباب بازیاش میکنه.خلاصش که دنیای 5 یا6 سال پیش ما اینترنت و وب گردی نبود . دنیای کاغذ بود و...
و امّا آریان ...،جلد مجله ها،عکسای رنگی بزرگ که شاید خیلیا دلیلشو گلزار میدونستن ولی ما میدونیم که نبود و خود ماهیت گروه جالب و دوست داشتنی بود.و...
میدونین محبوبترین مجله ای که تا حالا در رابطه با آریان داشتم و بعید میدونم بعد از این هم چیزی بتونه جاشو بگیره "یک هفتم".مجله ای که وقتی خوندمش نسبت به خیلی چیزاش شاکی شدم.ولی بازم دوسش دارم یه مجله کاملاً اختصاصی . 50 صفحه فقط از آریان. آریانی که اون زمان مثه یه تیم فوتبال 11 تا یار داشت و به قول اون مجله یه یار اضافه هم داشت به اسم نیما وارسته .(البته بگذریم که اون مجله محترم ازاون یار اضافه هم نوشته بود ولی بیخیال برزویه عزیز شده بود که از اعضای اصلی بود)و...
حالا با خودتون نگین که چی نشستی گلایه های قدیمی میکنی از چیزای که بی ربط . چون اون چیزی که این بالا نوشتم فقط و فقط یه دلخوری چند ساله بود.
خلاصش که من ورق زدمو ورق زدم نه تنها اون مجله رو بلکه هر چیز دیگه ای که ذره ای از خاطرات اون روزای منو تشکیل می داد. اولین مصاحبه های تکی سیامک عزیز و علی و گل گلخونش رو.خبر کنسرت انقلاب که بعدش...خبر رفتن گلزار که نمیدونم چرا همه انقدر سرش جنجال به پا کردن و کم مونده بود برن یه مسجد بگیرن برای ختم آریان ولی خوب خبر نداشتن به قول یکی از دوستای گل آریانیمون یا بهتر بگم به قول یکی ازاهالی شهر عشاق ،آریان از هفت ، چهل و سالم یه چیزی اونور تره و...
دیشب یاد تلسکوپ بازی مهرنگار عزیزم افتادم که دیگه توی این دوره زمونه نیازی بهش نداره چون اینترنت پر شده از عکسا و خبرای آریانیا و واسه پیدا کردن یه مجله مثه همون مجله ذکر شده که مهرنگار جونم با شرایط خنده داری خریده بودش دیگه نیازی به اون همه زحمت نیست و...
گفتم عکس و یاد عکسای گل آفتابگردون افتادم با اون کت وشلوارای مشکی و مانتوهای...البته مانتو که چه عرض کنم چی بودن اونا؟؟وچهره آدمای که امروز یه دهه به عمرشون اضافه شده.و ...
بله یه دهه گذاشت و نمیدونم اگه مثه 5 سال پیش بریم سراغ ریاحی پور، استاد امیر حسین مستعد عزیز که هر از چند گاهی دلم برای اون چهره عجیب و غریب پر تغییرش تنگ میشه، و ازش در رابطه با آریان بپرسیم بازم میگه((البته در دنیا ،10 سال مدت زیادی نیست . امّا در موسیقی ما که هیچکس چشم دیدن دیگری رو ندارد ، این خوب است))بعید میدونم دیگه ده سال واقعاً کم باشه چه توی ایران چه خارج از ایران و...
گفتم خارج از ایران و یاد خواننده مهمان ،بی تو با تو افتادم کسی که توی همون مجله اختصاصی در حد دو خط ازش توی یکی از مقالات صحبت شده و من میدونم نویسنده اون متن با خودش لحظه ای هم نمیتونسته تصور کنه که همین آریانی که اون ازش به عنوان جریان ساز موسیقی ایران یاد کرده یه روز یه جریان جدید میسازه و...
دیشب تا نصفه های شب گذشته را ورق زدم خاطرات را در آغوش کشیدم و ...
حالا هم میدونم نتونستم شما رو با خودم همسفر روزگار خوش گذشته کنم ولی برای لحظه ای به یاد آن روزگار انداختمتان روزگاری که ذهن ما خالی از نواها و آواها بود و با آمدن آریان ترانه عشق و رویایی پرواز بود که در ذهن ما قد کشید و...