خدایا! نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با "خون" اینها "خان" شوند. نکند "جانمایه" ها برای "بی مایه ها" ی دون سرمایه مقام شود. نکند زمین "خون رنگ" به تسخیر هواداران "نیرنگ" درآید. نکند شهادت اینها پایگاه "دنائت" آنها بشود؟
"پاسداشت مقام والای شهید" که این روزها بر سر زبان هر مسئول و غیر مسئولی می چرخد و تبدیل به ادله ای جهت اثبات ارادت خیل عظیم ارادتمندان به انقلاب و عاملی جهت تائید صلاحیت و .... شده است ، همواره با علامت سوالی به بلندی و والایی نام شهید همراه بوده است که آیا پاسداشت مقام شهدا برای جامعه ای که هرچه دارد و ندارد به برکت خون شهید است کافی و مکفی بوده .....
متن کامل در ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر . فصل لربک وانحر . ان شانئک هو الابتر
سلام
یادم میاد که در دوران کودکی بین 3 تا 5 سالگیم وقتی می خواستم نون وایی سر کوچمون رو که اسمش نام زیبای پیامبر خدا یعنی ابراهیم بود رو صدا بزنم می گفتم : " سلام آقا "ابرایم" ، ببخشید 5 تا نون بدبد ..... یه مدت بعد و وقتی که وارد دوران نوجوانی شدیم و غرور مثل تموم جوونای هم سن و سالم منم فراگرفته بود ، بعد از یه فعالیت سنگین و یه فوتبال مشتی ، با سر و سینه عرق کرده و موهای پریشون و خسته ، یادم می افتاد که مادرم سپرده نون بخرم بدو بدو و با اخم و تخم و گرفته می رفتم سمت لواشی و می گفتم : " سلام آقا ابی ، 20 تا نون بده بی زحمت".........
چند وقت پیشا رفته بودم محل سابق نون بخرم دیدم یه آقایی با هیبتی در حد و اندازه مرحوم تختی ، سیبیلای پهن و تا بناگوش کشیده و مرتب ، یقه باز و موهای سینشم زده بیرون اومد داخل نون وایی و گفت : سلام آقا ابرایم یه 5 تا نون لواش به ما بده ، 5 تایی که صف نداره ؟! داره ؟؟!! .....
تو همین فکرا بودم که نوبت من واسه نون گرفتن شد و گفتم : " سلام آقا ابراهیم ، بی زحمت ..........."
داستان اربایم و ابی و ابرایم و ابراهیم رو از این باب نقل کردم که بگم چی شد که فریاد مستضعفین شد فرامرزنامه ....
دنیای کوچکِ بچههای کوچک،
آدم زیاد ندارد
اما کل دنیای کوچکشان
بندِ همان آدمهاست.
اگر بروند
دنیای بچههای کوچک را هم با خودشان میبرند.
شب شد
صبح اومد
ستارهها رفتند
خورشید سر زد
ماه من نیومد...
+