تولیت امامزاده با طایفه سادات روستای سوته کلا بوده است اگرچه در اینخصوص هیچگونه
نص مکتوبی یافت نشده است ولی آنچه که از بزرگان روستا و بزرگان سلسله سادات نقل
شده است گویای آن است سادات روستا همگی از نسل آقا
سید حسن هستند که اولین متولی شناخته شده امامزاده بوده است( ا گرچه در مورد
قبل از آقا سید حسن نیز مطالبی نقل
شده است لیکن بدلیل اینکه این نقل قولها درحد وثوق و اطمینان نمی باشد فعلا از ذکر
آنها خودداری می نمایم. )
بعد از آقا سید حسن، فرزند ذکوراویعنی آقا سید قدیر تولیت امامزاده را بعهده گرفته وچون آقا سید
قدیردارای چهار فرزند ذکور به اسامی 1- آقا سید عباس رسولی 2- آقاسید
اسداللهحسینی 3- آقا سید حسن رضوی 4- آقا سید
مراد موسوی (که البته فرزندان وی بعدا فامیلی خود را به ورزگان تغییرداده اند) بوده و بجز آقا سید مراد که به دلایل کاری به
شهر مهاجرت نموده بقیه در روستا ی سوته کلا سکونت داشته و تولیت
امامزاده را بعنوان یک افتخار برای خود می دانستند لذا به شکل دوره هرکدام بمدت
یکسال تولیت امامزاده را طی یک مراسم ویژه که تمامی اهالی در آن شرکت میکردند
بعهده می گرفتند
بعد از وفات سادات مذکور فرزندان آنها نیز بصورت دوره ای
اداره امور امامزاده را بعهده گرفتند یعنی سید جلال رسولی فرزند آقا سید عباس و
آقا مرتضی رضوی فرزند آقاسید حسن و آقا سید قدیر حسینی(معروف به گته آقا) فرزند آقا سید اسدالله وبعد از مهاجرت گته آقا به شهر
آقا اسماعیل این افتخار را نسیب خود نموده و هرکدام برای مدت یکسال در این راه
انجام وظیفه و کسب افتخار مینمودند
این روند تا سال 1379 که ساختمان قدیمی امامزاده
بلحاظ مخروبه بودن آن تخریب وبنای جدیدی احداث گردید ادامه داشت واز این سال
همزمان با شروع عملیات ساختمانی آقایان حاج سید رضا
رسولی و حاج قاسم قربانی و حاج
شعبان رنجبربعنوان هیات امنای امامزاده تعیین شده اند
ولی عملامسئولیت اداره امور امامزاده بعهده خانم سیده
معصومه رسولی تنها دختر سید عباس رسولی قرار گرفته که با کمک شوهرش آقای حاج
قاسم قربانی به امورات امامزاده رسیدگی مینمایند.
انشالله خداوند متعال به همه آنها جزای خیر بدهد
آیتالله جوادی آملی گفت: باید فرهنگ وقف در جامعه نهادینه شده و نسبت به گسترش آن تلاش شود. |
به
نقل از سایت سازمان اوقاف |
توضیحی دربار? عکس: این پسر اسمش حسنه! دانش آموز خودمه، این عکس، 2 سال پیش (وقتی کلاس دوم بود) گرفته شده، الان حسن کلاس چهارمه و من باز هم معلمش!!! همونطور که بعضی دوستان حدس زدن، دانش آموز درسخوانی نیست! ولی در عوض، با ادب و حرف شنوه ...
و اما نظر دوستان:
1- مرضیه: موش موشک!
موش بخوردت الهی حسن!
حالا ده ساله ای
یعنی ده ساله دیگه هم میتونی این طوری از ته دل بخندی؟
؟
؟
؟
2-فرهمندپور: خوب اول قسمت پیشونی این پسر کوچولو باز شد که به نظرم بزرگتر از سنش بود! بعد پوست تیره اش و دندونهای سفیدشو دیدم. از ژست با نمکش هم خنده ام گرفت! حالا چرا این عکس انقدر از جلو گرفته شده؟! کلاس هم مختلطه که لابد روستاست. ببینم مدرسه سرباز معلم جنوبی نیست؟!!
3-هنوز دانش آموزم: کلافه است کمی
فقط همین .
کودک دیروز در او می نگرد
و او امروز
خیره است به کودک دیروز .
ساده بگویم :
این سال های آخر
درست مثل آن روز های اول
دنبال گمشده ا ی هست .
این او و آن کودک
4-سیاح پور: چه بچه ی بانمکی !
خنده ی ملیح اون شاید بیانگر هیچ احساسی نباشه اما شور و شوقی وصف ناپذیر رو می رسونه .
شاید هم داره به نصیحت های معلمش می خنده تا کفرش رو در بیاره. ولی نه فکر نمی کنم ، چون چشم هاش هم دارن می خندن . حتماً از خوشحالی شروع مدرسه است .
خدا می دونه !!!!!!!!
5-مخ لس: 1-مثل اینکه شما هم از نقص کپی رایت رنج می برید.
2-دندانهای این مرد کوچک چه سفید است.
3-چه دنیایی شرینی داره، جلوی یه دوربین، احتمالا هم موبایلی، کلی ذوق کرده.
برداشتها تمام شد.
6-آشنای دیار: خوشحال ولی کمی خجالتی درعوض زود ارتباط بر قرار میکنه !
7-علی پورسلیمان: شاد بودن و رشد طبیعی در مدارس تفکیک نشده جنسیتی ...
8-سلام: خنده ای از ته دل. انگار به چیزی رسیده که یه روزی آرزوشو داشته . بنظرم میاد که قرار گرفتن در مقابل دوربین عکاسی یا فیلم برداری ازجمله آمال و آرزوهاش بوده و حالا احساس می کنه از وصل رخ یار باید بخنده و شاد باشه. اگر او میدونست در کوهپایه های الوند و در لابلای آسمانخراشهای سربفلک کشیده دلمردگانی هستند که از دسترنج دستان پینه بسته پدرش از همه مواهب برخوردارند و بر خنده او می خندند هرگز نمی خندید و....
9-شفیعی مطهر: به ابروانش منگر که سیاه است به چشمانش بنگر که همه نگاه است.
10-جاوید خدمتی: این خنده با همه ارتباط برقرار می کند چون واقعی است و کسی به آن شک نمیکند.
دنیای کودک همیشه پاک و بی غل و غش است و کودک در مقابل هر نوع دوربین ولو از نوع تلفن همراه هم خودش است و نمی تواند نقش بازی کند و به این خاطر است که همه آرزوی بازگشت به دوران کودکی را داریم .
11-شیدا: چه خنده ای. ای کاش همیشه رو لب هاش این خنده بمونه و زندگیش پر از شادی و نشاط باشه
12-مصطفی علیزاده: خنده بر هر درد بی درمان دواست .
اما این یکی به گمونم خنده + یک حس دیگه است ...
13-ستایش 3 : تاشقایق هست زندگی باید کرد. اوبا ابن نگاه یک زندگی شایسته را که حق طبیعی هرکودکی است را ازما طلب می نماید.
14-محمد / اندیشه: عکس جالبیه.
15-انوری ثانی: و دوست داشتم که من هم هنوز شاگردی در پشت این نیمکتهای چوبی بودم تا معلمی در پای تخته سیاه.
16-دل نوشته های یک معلم: چون این دبستان مختلطه فکر کنم این دانش آموز داره از اجرای طرح ادغام مدارس توسط وزیر می خنده!
17-یکی مثل بقیه: ای جونم
پسر گلیه ولی شیطون و بازیگوش و از اونهایی که درس خون نیست .
18-افق روشن: خوب خنده بر دروبین یا خنده از معصومیت؟
پراست از سوالاتی که کسی در پی پاسخ آنها بر نیامده شاید بر ما می خندد!!!
19-معلم علی: دلم میخواهد بدانم علی احمدی در این سن و سال، لبخندش چه شکلی بود.
20-مهدی عباسی: اگر از آینده یِ خود خبر داشت، شاید هرگز چنین از ته ِ دل نمیخندید.
گونهها یِ سرخاش نشان از روستایی بودنش میدهد و خندهاش، خنده یِ یک دهاتی ِ ساده است.
21-داداشیان: ... واما لبخند زیبای تو امید من برای ادامه ی مسیر زندگی و رسیدن به هدفم یک خسته نباشید به خستگی های روزانه ام تو به من راه را نشان بده تا بدانم برای تربیت تو از کدامین راه باید گذر کنم. تو بگو که از دنیا چه می خواهی؟ تا بدانم چه درسی را به تو بیاموزم....
22-پرند: من چون یه دختر 16 ساله ام از دید خودم میگم:
این بچه بزرگ بشه جوون زشتی میشه !!!
اما امیدوارم درونش قشنگ باشه
23-صدای معلم: نمی خواهم بدبینانه نظر بدم ولی گمان می کنم به مخاطب دوربین توصیه شده بخنده و خنده اش کمی مصنوعی به نظر میاد. البته بچه های روستا اون هم تو کلاس های مختلط خنده های واقعی زیاد دارن ولی این خنده ها حداکثر تا کلاس چهارمه و از اون به بعد متاسفانه کم کم، خنده ها رنگ می بازند!
24-آرزو: تو قوی هستی ... چرا که می خندی پسر جان!!
25-مشاور: کاش هیچ گاه گل لبخند را بر لبان دانش آموزانمان نخشکانیم ......
26-قلم یاز: بنظرم در تصویر خنده بازیگوشی کودکانه کاملا مشهود است .
دوستان بزرگوار؛ همچنان منتظر درج نظرات ارزشمندتان دربار? عکس، هستم.