در بمباران هوایی پایگاههای مخالفین مسلح دولت در ولایت کاپیسا، بین 30-35 غیر نظامی به قتل رسیده اند.
با افزایش حملات تروریستی در یک ماه اخیر، جبهه تازه ای برعلیه نیروهای دولتی و قوای خارجی در ولسوالی های تگاب و نجراب ولایت کاپیسا باز شده است. در یک ماه گذشته دراین نواحی در حدود 8 حمله تروریستی بر ضد نیروهای خارجی انجام یافته است.
افزایش درگیری های نظامی در ولسوالی های تگاب و نجراب در شرایطی صورت می پذیرد که این نواحی، در نزدیکی پایگاه نظامی آمریکا در بگرام واقع شده اند. پایگاه هوایی بکرام بزرگترین پایگاه نظامیان آمریکا در افغانستان می باشد.
گسترش ناامنی در مناطق مرکزی و شمالی کشور، نگرانی زیادی را بین مردم انی مناطق برانگیخته است. ابهامات زیادی نیز پس از ایجاد نا امنی های اخیر بین مردم ایجاد گردیده است.
ولسوالی های تگاب و نجراب در زمان مقاومت غالباً بیشتر میزبان پایگاههای نظامیان تحت امر احمد شاه مسعود و حزب اسلامی گلبدین حکمتیـــار بود.
به نظر می رسد که نیرو های زیر فرمان گلبدین حکمتیار در این مناطق را آماده نبرد با دولت شده اند.
این حزب با انتشار اعلامیه ای، ضمن رد عضویت افرادو گروههایی که اخیراً در خیمه لویه جرگه که در کابل بنام حزب اسلامی گردهم آمده بودند در این حزب ، آورده است که:
حزب اسلامی، به جهاد بر ضد اشغالگران باور دارد و انتخابات در موجودیت نیروهای اشغالگر صلیبی هیچ ارزش ندارد. این حزب همچنین در اعلامیه خود بر جنگ علیه نیروهای خارجی تاکید ورزیده است.
نظر به دیدگاههای جنگ طلبانه در اعلامیه فوق، حزب اسلامی همچنان در صدد ضربه زدن به صلح شکننده فعلی
می باشد. به شمول برخی ولایات جنوبی، تعدادی از ولایت ها و ولسوالی های اطراف پایتخت نا امن شده است.
احزاب سیاسی پاکستان، بعد از استعفای پرویز مشرف رئیس جمهور سابق پاکستان، در رویا رویی با هم قرار گرفته اند و هر کدام به نحوی در تلاشند تا قدرت بیشتری را کسب کنند.
ائتلاف شکننده ای که به منظور مقابله با پرویز مشرف و برکناری او از مسند ریاست جمهوری بین حزب مردم پاکستان و حزب مسلم لیگ نواز شریف بوجود آمده بود، از هم پاشید و نواز شریف خودش را در جناح اپوزیسیون پارلمان قرار داد.
آصف علی زرداری سرپرست حزب مردم پاکستان، ظاهراً به تقاضای حزبش خود را کاندیدای ریاست جمهوری نموده که همین ماه این انتخابات دایرخواهد شد. و از جانب دیگر نواز شریف یکی از اعضای حزبش را کاندیدای این پست نمود.
این دو حزب که در مقابله با پرویز مشرف با هم ائتلاف نموده بودند، اکنون در رقابت با هم قرار گرفته اند. ریاست جمهوری توسط مجلس سنا، پارلمان مرکزی و مجلس نمایندگان ایالتی انتخاب می گردد.
در پارلمان مرکزی هیچ یک از احزاب اکثریت ندارند اما بیشترین نماینده ها از حزب مردم و در ردیف دوم حزب نواز شریف قرار دارد، در پارلمان ایالتی پنجاب اکثریت نمایندگان از حزب مسلم لیگ نواز شریف است و پارلمان ایالتی سند حزب مردم پاکستان بعد از حزب مهاجر قومی مومنت کرسی دارد در حالیکه در ایالت سرحد ? عوامی نشل پارتی کرسی های بیشتر و حزب مردم در درجه دوم قرار دارد، نواز شریف دراین ایالت نتوانسته پیروزی بزرگی داشته باشد. ایالت بلوچستان که کمتر کرسی دارد متعلق به حزب عوامی نشل، مسلم لیگ و احزاب ملی بلوچستان است. بنابر این آمار? برنده شدن در کرسی ریاست جمهوری برای احزاب کار ساده ای نخواهد بود. مردم پاکستان امیدوار بودند، که با کنار رفتن مشرف، اوضاع به سوی دموکراسی در تحول مثبت قرار خواهد گرفت اما کشمکش احزاب سیاسی دارد امید آنها را به یاس مبدل می کند.
به باور تحلیل گران سیاسی و با درک وضعیت کنونی پاکستان، سیاستمدار های پاکستان نمیتوانند تحمل یکدیگر را داشته باشند؛ بلکه در مقابل همدیگر اوضاع را خرابتر می سازند که سرانجام منجر به مداخله نظامی ارتش خواهد گردید.
مشکل حاد و غیر قابل مهاری که فرا راه حکومت جدید و احزاب سیاسی قرار دارد همانا، القاعده و طالبان پاکستانی می باشد. همین اکنون ارتش با طالبان در مناطق قبایلی مهمند و خیبر درگیر است، که مطابق بر گزارشات? تلفات زیاد و خسارات هنگفت از هر دو طرف روزانه از سوی رسانه ها به نشر میرسد.
آصف علی زرداری اخیراً در یک نشست خبری گفت که تا حال طالبان و القاعده پیروز بوده و ائتلاف بین المللی و پاکستان در مقابله با آنها شکست خورده اند. این اظهارات در حالی صورت می گیرد، که درگیری ها در پاکستان شدت بیشتر یافته است و دولت گروه طالبان را غیر قانونی اعلان کرد و دستور مسدود ساختن دارائی ها و حسابات آنها را در بانک های پاکستان مسدود نمود. به باور تحلیل گران نظامی، این اعلان دولت طالبان را وادار به عملیات گسترده در پاکستان خواهد نمود و مناطق وزیرستان بیشتر به تشنج کشانیده خواهد شد.
این تحولات منفی در پاکستان در حالی صورت میگیرد، که در افغانستان حملات طالبان بیشتر شده و تلفات عساکر ائتلاف به رهبری آمریکا و ناتو نگران کننده توصیف شده است که در مقابل تلفات افراد غیر نظامی در اثر بمباران های هوایی، مردم افغانستان را به خشم آورده است.
اوضاع پاکستان به طور طبیعی در روند اوضاع در افغانستان تاثیر گذار است، اگر حملات نظامی در مناطق وزیرستان از سرگرفته شود مراقبت جدی از سرحد برای افغانستان ضروری است ورنه برای مناطق چون پکتیا، پکتیکا و خوست مشکلات تازه و حادی از ورود طالبان پاکستانی بروز خواهد کرد که مهار آن مشکل آفرین خواهد بود.
تحلیل گران اوضاع منطقه اذعان میدارند، که اگر احزاب سیاسی پاکستان نتوانند بر مشکلات خود فایق آیند و همینطور در کشمکش سیاسی به منظور کسب قدرت و خواست های خود پافشاری بدارند، بحران بیشتر میگردد. در چنین حالتی ارتش که با اعلان رئیس ستاد ارتش آن کشور اشفاق کیانی، خود را از سیاست بدور نگهداشته است وادار به مداخله خواهد شد و مداخله ارتش کودتا، انحلال پارلمان و به تعلیق در آوردن قانون اساسی آن کشور می باشد. این تجربه به کرات در پاکستان به اجرا در آمده است.
رو به رویش نشسته ام، کتابی بدست دارم و می خوانم، ماشین به سمت کوتهی سنگی در حرکت است. لباس مندرس و ریش بلندی دارد، به طرف من خیره شده چشم از من برنمی دارد، فارسی را شکسته و بسته حرف می زند؛ خطاب به من می گوید: تا حالا که یاد نگرفتی، کی میخواهی یاد بگیری؟! تا با سواد شوی، پیر می شوی؛ پیر هم که شدی دولت برایت وظیفه نمی دهد، فکرت را خراب نکن! همین حالا هم موهایت سپید شده است...
به شوخی می گویم: از دست شماها وظیفه هم به ما میسر نمی شود، هرچه وظیفه هست از شما است، همه چیز مال شما است، جنگ هم مال شماست، اینجا هم که آمدید نصیحت می کنید...
قاه قاه می خندد و سر صحبت را باز می کند. اُ برادر! این دولت برای ما هیچی نمانده است، از یک طرف امریکایی ها ما را می کشند، از یک طرف طالبها؛ اولاد ما کشته می شوند، زن و ناموس ما کشته می شوند، چه کنیم این دولته؟ چه کنیم ای کرزیه؟
سخنش را قطع می کنم:
- از کجا هستی کاکا؟
- از هلمند
- از کجای هلمند؟
- از گریشک
- نامت چیست؟
- چکار داری؟ توهم در ای موتر یک محکمه باز کدی!
- ببخشید کاکاجان خودت شروع کردی! به شوخی ادامه می دهم: طالب ها که آدمهای خوبی هستند!
- چه کنیم طالبه؟ همین ها هم امریکایی هستند! امریکایی ها به اینها هم می دهند، به اونها هم می دهند، ما یک لقمه نان کارداریم؛ مقصد زن و اولاد ما آرام باشند! هرکی باشه، باشه!
- می گویم امریکایی که به طالب کمک نمی دهد.
- می گوید: تو همو کتابته بخوان! تو ای گپاره نمی فهمی!
- بازمی پرسم: کاکاجان! امسال چقدرتریاک کشت کردهای؟
- هنوز وقتش نشده، پسان کشت می کنیم، برای ماچندان مفاد هم نداره.
- تریاک تان را به کی می فروشید؟
- من به تو، تو به او، او به یکی دیگه، آخرش هم به دست امریکایی ها می رسد.
-امریکایی ها که تریاک نمی خرند!!
- پس ای همه تریاک کجا میشه؟ کلش را امریکایی ها جمع می کنند و با طیاره می برند. این گپها را ماها خوب می فهمیم؛ تو در کابل هستی، سرت در کتاب است، در یک گوشه آرام هستی، از زندگی ما چه خبر داری؟ چه می فهمی که در جای ما چی تیر می شه( چی میگذره)؟!
و بعد ادامه می دهد: امریکایی ها خورد و ریزه نمی خرند، زیاد می خرند. کرزی خودش هم خبر دارد. یگان دفعه عسکرا می آیند در مزارع، چند چوب به تریاک ها می زنند ومی روند؛ هیچ چیز نمی شه. ما کار خوده می کنیم. بیست من، یک من می شود. (معنای این جمله را نمی فهمم) چندان مفاد نمی کنیم، از ما ارزان هم می خرند...
پیر مرد هلمندی صحبت هایش را قطع می کند و به فکر فرو می رود، صحبت های او برای همهی مسافران جالب است، همه مثل من کنجکاو هستند، به طرف من نگاه می کنند، گویا می خواهند که صحبت با او را ادامه بدهم.
- خُب هلمندی! چرا به فکر رفتی؟
- من هم دو سال در همین کابل عسکری کردم، زمان ماعسکر، عسکر می شد. ما هم عسکر بودیم، عسکرهای حالا هم عسکر هستند. مابسیار سختی می کشیدیم اما...
- عسکره چی می کنی؟ از طالبها بگو کاکاجان!
- طالبها آنقدر زیاد نیستند، همینا خودشان جور می کنند (منظور از همین ها را نمی فهمم) هرچه هست، همین امریکایی ها هست.
امریکایی ها با شما ها چطور هستند؟
دشنام رکیکی نثار آنان می کند، از سن وسال وریش بلند او چنان دشنامی بعید است، اما در افغانستان فحش های بی پرده، سخنی طبیعی است. او ادامه می دهد که همین ها طالب را برسر ما سوار کرده اند، خدا خانهی شان را خراب کند...
به مقصد نزدیک می شویم، از طریق موبایلم چند تصویر از او می گیرم، ولی او اصلاً نمی فهمد که من چکار می کنم! به او می گویم که عکست را گرفتم. می گوید چه به دردت می خورد؟ توهم بیکار هستی!
دعوتش می کنم که مهمان من شود ولی با لبخندی خداحافظی می کند، او بسوی جنجال هایی می رود که به قول خودش من آنها را نمی فهمیدم.
دفتر امور اتباع و مهاجرین خارجی خراسان در بیرون از شهر مشهد، در پای یک کوه ساخته شده است، مهاجرین در صف های طولانی در انتظار دریافت اسناد شناسایی خویش ایستاده اند؛ اسنادی که بر اساس آن، فقط یک سال دیگر حق زندگی در ایران را دارند. این روزها بازار تکسی ها و موترهای مسافربر شهری که در مسیر آن اداره، کار می کنند بسیار گرم است. زنان و مردان بسیاری از میان مهاجران عرق ریزان، نگران و با قیافه های بسیار خسته و رقت بار به اداره اتباع رفت و آمد می کنند، هرگاه بخواهی با یکی از آنان سر صحبت را باز کنی بلافاصله شروع به نالیدن می کند، نفرین می کند، نفرینی از سوز دل. این روزها دیدن لبخند بر لبان خانواده های مهاجر افغانستانی بسیار دشوار است. آنان همین چند ماه قبل پول زیادی را برای طرح آمایش یا شناسایی مجدد، پرداخته بودند و اکنون نیز باید چندین برابر آنرا به جرم تحصیل فرزندان شان در مدارس ایران بپردازند، مبالغ بیشتری نیز برای عوارض شهرداری و پاکسازی شهر های ایران باید متقبل شوند. هر کودک مهاجر افغان برای تحصیل در مدارس ایران باید مبالغی بین پنجاه هزار تا هشتاد هزار تومان پرداخت نماید و متاسفانه! هر خانواده افغان دو یا سه طفل مدرسه ای دارد. افغانها برای استفاده از حق زندگی در ایران باید در قبال هر عضو خانواده اعم از کودک شیرخوار یا مرد مسن، مبلغ هفتاد هزار تومان پول پرداخت نمایند و متاسفانه کمتر خانواده افغان، کمتراز شش نفر عائله دارند.
در مسیر اداره اتباع، همصحبت برخی مهاجرین هموطن خویش می شوم که برای تعویض اسناد شناسایی خویش به سمت( بقول خودشان، شورای افاغنه ) می روند. یکی از آنان می گوید که خانواده شان هشت نفر عضو دارد و مجموعا باید مبلغ 560هزار تومان بابت عوارض سکونت در ایران بپردازد، سه طفل مدرسه ای دارد که باید مبلغ 160 هزار تومان دیگر نیز بابت تحصیل انان پرداخت نماید. او می گوید که من تنها کارگر خانواده ام و پدر پیرم دیگر توانایی کارکردن ندارد. مجموع درآمد این برادرمهاجر، ماهانه حداکثر 250 هزار تومان است و می گوید که از این مبلغ ، یکصد هزار تومان آن را بابت کرایه خانه پرداخت می کند ومابقی آن، کفاف مصارف بالای زندگی در ایران را نمی دهد.
به محل اداره اتباع می رسیم، فضایی نسبتا وسیع است، جنب جوش زیادی وجود دارد، صد ها نفرمهاجر، سراسیمه به هر طرف می روند، تعداد زیادی از آنان را زنان تشکیل می دهند. موقع داخل شدن به محوطه اداره، مأموردروازه بلافاصله ازهمگی می خواهد که موبایل های خود را تحویل دهند، دلیل این عمل از نظر یک روزنامه نگار آن است که توسط موبایل از وضعیت موجود، عکس گرفته نشود. در قسمت ورودی شورای افاغنه! بانک است، تعداد زیادی زن ومرد به صف ایستاده اند، در دستان هر کدام پول های زیادی دیده می شود ومنتظر هستند تا پولهای خود را تقدیم به مأمور بانک کنند. از لابلای جمعیت به داخل بانک نظر می افکنم، کارمندان بانک فقط پول نقد قبول می کنند وچک پول را نمی پذیرند، در کنار مأمور بانک، پولهای بسیار زیادی بر روی هم انباشته شده است؛ آنها از بس پول گرفته اند بسیار خسته به نظر می رسند واز مهاجرین افغان می خواهند تا پول های خود را به داخل شهر ببرند وبه یکی دیگر از شعبه های بانک ملی تحویل دهند. عده ای سراسیمه از ساختمان بانک فاصله می گیرند وسوار بر موترهایی که مترصد دریافت کرایه زیاد از افغان ها هستند به طرف بانک ها ی داخل شهر می روند.
به طرف ساختمانهای دیگر اداره اتباع می روم، جنب وجوش فراوانی دیده می شود. قیافه های مهاجرین بسیار خسته ودرهم رفته است. اکثریت آنان برای تحویل گرفتن اسناد جدید خویش چندین مرتبه رفت وآمد می کنند. برخورد کارکنان ومسئولین ایرانی با مهاجرین چندان جالب ومنصفانه نیست. قیافه های آنان همواره ترش ودرهم کشیده است. شاید در ترشرویی کارمندان اداره، خود مهاجران افغان بیشترین تأثیررا داشته باشند، افغانها از نظم وانضباط کمترمی فهمند وهمین بی نظمی وناهماهنگی سبب تحقیر آنان می گردد. به هر حال، افغانها انسانهای سرگردانی هستند، برای هماهنگ شدن با زندگی قانونمند در ایران مراحل بسیار خسته کننده ای را باید پشت سر بگذارند . در روی دیوار برخی از دفاتر اداره اتباع شعارهایی به چشم می خورند:
«حضور اتباع خارجی در ایران باید قانونمند گردد». به یاد شعارهای برخی از محافل سیاسی به شمول شورای متحد ملی در افغانستان می افتم که می گویند: حضور سربازان خارجی در افغانستان باید قانونمند گردد. قانونمندی حضور مهاجران خارجی (البته فقط افغانها) درایران، هزینه های زیاد همراه با گردن کجی ها والتماس های فراوان برای آوارگان به همراه دارد.
مأموران ایرانی اداره اتباع بسیار مقید هستند. آنها جهت انجام فریضه نماز، در هوای گرم، مهاجران را رها کرده به نماز جماعت می پردازند. در صف آخر نماز می ایستم. نماز بسیار با آرامش خوانده می شود، در بین نماز ظهر وعصر دعایی برای فرج آقا امام زمان به صورت همصدا زمزمه می گردد، پیرمردی بر سر و روی نمازگزاران که در میانشان تعداد اندکی از افغانستانی ها هم دیده می شوند گلاب می پاشد. بعد از نماز عصر نیز، دعایی خوانده می شود وتسبیح حضرت زهرا (س) (34مرتبه الله اکبر ، 33مرتبه سبحان الله ، 33 مرتبه الحمد الله) می گویند وپس از دعای امام جماعت، همگی با هم دست می دهند واز نمازخانه به سمت دفترکارخود، خارج می شوند. می خواهم سر صحبت با یکی از کارمندان را باز کنم اما او با دانستن خارجی بودن من بدون اعتنا ازکنار من دور می شود. ناامید، تصمیم به ترک اداره اتباع می گیرم، سوار برتاکسی راهی مرکزشهر می شوم. داخل موتر، یک زن ایرانی هم سوارشده است، درماه رمضان به زمین وزمان، بد وبیراه می گوید. او هشت سال است که با یک تبعه افغانستان ازدواج کرده است. از اداره اتباع و از نحوه برخورد با مهاجران افغان گلایه ها دارد. می گوید:
"خدا هیچ موجودی را افغانی خلق نکند! من هم چه غلطی کردم که افغانی را شوهر کردم! زندگی برای من جهنم شده، هر روز به اداره اتباع بیا و برو! بیا و برو! این همه پول را از کجا بیاورم؟ خدا خیرشان ندهد! من اگر می دانستم افغانی اینقدر درد سر دارد غلط می کردم که افغانی را شوهر کنم! امسال بچه ی مدرسه ای دارم، آمدم که کارتش را بگیرم، می گویند که چرا افغانی را شوهر کردی؟! مگر گناه کردم؟ مگر آدم کشتم؟ این افغانی ها هم که دیگر مسخره کرده اند، اینقدر بی نظم هستند، اینقدرشلوغ می کنند،... بیست روز دیگر هم که بیایی و بروی مشکلت حل نمی شود. افغانی ها خیلی بی فرهنگ هستند."
زن بی چاره، درد دل های زیادی دارد، پر از عقده و ناراحتی است، نمی داند که باید از افغانستانی بودن شوهرش بنالد یا از بد رفتاری هموطنان ایرانی اش؟!
روز بعد به کنسولگری افغانستان در مشهد می روم، عده ای از مهاجران را در آنجا می بینم، از وضعیت کنسولگری می پرسم و از اینکه چه میزان درد های مهاجران را دوا می کنند؟ هیچ کس راضی نیست، به اعتقاد مراجعان و مهاجران، کنسولگری افغانستان توان دفاع از حقوق مهاجران افغانستانی را ندارد، دروازه ورودی کنسولگری کمی شلوغ است، خواهان رفتن به داخل و دیدن مقامات می شوم، اجازه نمی دهند و باز می گردم.
به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در مشهد می روم، خودم را معرفی می کنم، استقبال و خوش آمد گویی می کنند. گلایه می کنم که چرا از حقوق مهاجرین دفاع نمی کنید؟
می گویند: ما می خواستیم راجع به گرفتن پول های هنگفت از مهاجران توسط دولت ایران اعتراض کنیم، در نظر داشتیم، برای کسر پول دریافتی با ایرانی ها رایزنی کنیم اما افغان ها آنقدر شتابزده اقدام به تحویل دادن پول کردند که فرصتی برای ما باقی نگذاشتند. افغانها برای پرداخت پول از همدیگر سبقت می گیرند. در این شرایط، چه کاری می توانستیم بکنیم؟
روزهای خسته کننده ای هستند، زندگی در مهاجرت بسیار سخت و آزار دهنده شده است. مهاجرین افغانستانی اقشاری هستند که به حال خود رها شده اند، آنان مردمی بدون کشور و سرزمین و دولت و حامی هستند، آنان فراموش شده اند.
تیم ووشو هلال احمرشهرستان ساوه.قهرمان استان و راهیابی به مسابقات قهرمان کشوری
سانشو
فرزاد صفا مقام اول: رمضان رمضانی مقام دوم:مرتضی جنتی مقام دوم:ابوذر غلامی مقام سوم:امیر معارف مقام سوم
تالو فرم استاندارد
علی اکبر هنرمند دو مقام اولی: دائو(شمشیر پهن)و گوئن شو(چوب)
علی رضا غلامی مقام اول گوئن شو (چوب)
بهزاد صفا مقام دوم گوئن شو (چوب)
مهدی میرجانی مقام سوم گوئن شو(چوب)
به امید موفقییت برای همه ورزشکاران
مرکز امور جوانان هلال احمرشهرستان ساوه
دولت فعلی افغانستان، شدیداً زیر فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفته است، کابینه آقای کرزی در چندین دوره واپسگرایی های ملموس داشته است با این حال، آقای کرزی همچنان تلاش دارد تا یک دورهی دیگر نیز در رأس هرم قدرت در افغانستان، قرار داشته باشد.
منابع آگاه می گویند که آقای حامدکرزی پس از رایزنی ها و مشوره ها و بررسی های زیاد، در سطح پایتخت و ولایات افغانستان با وضعیت کنونی از برنده شدن در دور آتی انتخابات ریاست جمهوری مأیوس شده است. بناءً جناب ایشان، اکنون به فکر تغییرات عمده در رویکردهای خویش در چند حوزه مختلف می باشد:
1- برای جلب حمایت مجدد چهره های جهادی تلاش دارد تا از آنان به عنوان همکاران نزدیک، در کابینه آینده بهره گیرد. وی تا به حال برخی از این سران جهادی را ملاقات نموده و با ایشان وارد مذاکره شده و برای رایزنی ها، هیأت هایی را برای گفتگو با برخی از آنها فرستاده است.
آقای کرزی در حالی این تصمیم را می گیرد که سران مجاهدین عمدتاً از وی شاکی و ناراض می باشند و هریک، به تنهایی و یا با روی آوردن به ائتلاف های سیاسی به مخالفت با آقای کرزی برخاسته بودند، آنان نسبت به جناب رئیس دولت، بی اعتماد شده اند؛ اینکه آیا چهره های عمده جهادی مجدداً به سمت آقای کرزی لبخند خواهند زد یا خیر! امری است که چندان محتمل به نظر نمی رسد، اما در دنیای سیاست، چیزی ثابت هم وجود ندارد.
2- با افشای ناکارآمدی کابینه فعلی آقای کرزی، جناب ایشان گویا تصمیم گرفته اند تا اصلاحاتی را در درون تیم کاری خویش وارد آورند. در بین وزیران موجود، عدهای برعلاوه از اینکه از توان مدیریتی، تهی می باشند، محبوبیت و پایگاه اجتماعی قوی در بین مردم افغانستان نیز ندارند.
برهمین اساس، در شرایط دشوار فعلی، یکی از گزینه های مورد نظر آقای کرزی آن است تا در همین فرصت اندک هم که شده، برخی چهره های فعالتر و شناخته شدهتر را در وزارت خانه های مهمی مثل وزارت امور داخله جابجا نماید. اما گفته می شود که برخی از سران جبهه ملی از بقای وزیر داخله حمایت می کنند.
3- ناکامی های متواتر آقای کرزی، خشم غرب و ایالات متحده امریکا را در پی داشته است؛ از جانب دیگر موضعگیری های تند او برعلیه پاکستان، این کشور را نیز در زمرهی دشمنان علنی افغانستان قرار داده و عصبانیت این کشور را از خود فراهم آورده است.
در چنین شرایطی، وی در تکاپو افتاده است تا روابط خویش با کشورهای آسیای میانه، روسیه، هند و ایران را بهبود و گسترش بخشد.
منابع آگاه می گویند که امریکایی ها اعم از دموکرات ها و جمهوری خواهان و مقامات مختلف این کشور در حکومت، مجلس سنا، پنتاگون و... به اتفاق نظر رسیده اند که آقای کرزی در ادارهی افغانستان، ناکام مانده است.
بااین حال هنوز روشن نیست که ایالات متحده از کدام یک از کاندیداهای انتخابات آتی، حمایت خواهد کرد.
نظر به این واقعیت نیز، آقای کرزی تلاش بسیار جدی دارد تا با افرادی که از کشورهای غربی به نامزدی بر می خیزند مخالفت نماید و زمینه تخریب شخصیتی و سیاسی آنان را فراهم آورد و ثانیاً: ایشان کوشش می کنند تا با سختگیری ها و سیاست های منحصر به فرد خود، غرب را وادار سازد تا وی را به عنوان گزینه مطلوب، مجدداً مورد حمایت قرار دهند.
اینکه آقای کرزی با تلاش های جدید خود به کجا خواهد رسید، در ماه های آتی روشن خواهد شد.