طغیان ایرانیان جنوب به رهبری خاندان ساسان که منجر به از بین رفتن تسلط ایرانیان شرق - پارتیان - و تشکیل شاهنشاهی نوین با روش و راه و رسم تازه گردید، آخرین مرحله تکامل یک دوره ی تحول طولانی ، در راه ایجاد تمدنی کاملا ایرانی شد. ایوانف در کتاب تاریخ ایران باستان ، درباره به قدرت رسیدن خاندان ساسان می نویسد: در پارس ، قلمروهای کوچک تری نیز بوده است . فرمانروای یکی از این قلمروها، پاپک از خاندان ساسان که زمانی کاهن معبد آناهیتا در پارس بود، در سال 208 ، 209 حکومت شاهی را تصاحب کرد و گوچهر، را از سریر فرمانروایی بزیر کشید و کشت . پس از مرگ پاپک 222 پسرش اردشیر، فرمانروایی خود را بر برخی از ولایت های همجوار پارس ، کرمان ، خوزستان و جز این ها گسترش داد و در اتحاد با فرمانروایان برخی از پادشاهی های کوچک که در ترکیب دولت پارت بود، آرتیان پنجم اشکانی (آرشاکی ) را شکست داد. پس از آن ، اردشیر به زودی در سال 226 چون شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد.
پراکندگی نظام اجتماعی از یک سو، وجود خلاء قدرت سیاسی در ایران از سوی دیگر و هم چنین ، تضاد و اختلاف خاندان های حاکمه و عدم توانایی آنان ، جهت پرکردن این خلاء و ایجاد یگانگی ملی ، عامل عمده ای برای زمینه سازی تسلط سلسله های غیر ایرانی بوده است . ترکان نمونه عالی استحاله ای هستند که در حکومت سامانیان خدمت سربازی می نمودند در جوانی و در سنین انعطاف پذیر به عالم اسلام آورده شدند، در محیط گستره تمدن اسلامی غوطه خوردند و در این محیط به مقام عالی رسیدند و مجبور شدند با پیجیدگی های زندگی سیاسی و اداری آن خود را هماهنگ سازند. دیری نپایید که دین و فرهنگ نوین ، میان این مردم و بیابانی که در پشت سر داشتند، جدایی افکند اما قابل توجه است ، که گرچه در آغاز، در عصر حکومت سامانی ، از اصل خود جدا افتادند، اما به سرعت خود را با عالم ایرانی محیط خود تطبیق دادند محمود غزنوی ، که فرد شاخص عرصه ی سیاست ایران گردیده بود، ابتدا سعی در تصرف و توسعه دولت خویش نمود چنانچه سرزمین های خراسان ، طبرستان ، سیستان و افغانستان کنونی را به قلمرو دولت غزنویان درآورد. محمود، پس از آن که امارت وی از طرف خلیفه ی بغداد، به رسمیت شناخته شد، خود را سلطان نامید، کلیه فئودال ها و متنفذین محلی را سرکوب نمود و توانست سیستان ، خانیان ، ترکستان ، امرای خوارزم و جرجانیه را محکوم خویش گرداند و سپس تجاوزات یا غزوات تاریخی خود را به هندوستان آغاز نمود. محمود با حمله به هندوستان و فتح معبد سومنات ، به پول و ثروت فراوان دست یافت ، هر چند که برخی از مورخان ، مقصود محمود از لشکرکشی ها به هندوستان را برانداختن کفر و بت پرستی از آن سامان و انتشار دین اسلام دانسته اند
ورود اسلام به ایران باعث تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی گردید ولی به این معنی نبود که کاملا فرهنگ خود را از دست بدهد، بلکه با حفظ آن و جذب اسلام ، توانست فرهنگ مخلوط اسلامی - ایرانی به وجود آورد به هر حال ورود اسلام به ایران توانست که : 1 - تقویم طبیعی شمسی ایران را به تقویم عربی مبدل سازد. 2 - دین زرتشت در مقابل دین اسلام برافتاده و قدرت اسلامی در نوای تسخیر شده به سرعت رو به پیشرفت نهاد. 3 - مالیات ها جای خود را به زکات و خراج و صدقه ها داد. 4 - خط و زبان پهلوی با خط و زبان عربی ممزوج گشت . 5 - برخی از شغل ها و حرفه ها کاملا دگرگون گشت و یا از بین رفتند، مانند: می فروشی ، خوک بانی و غیره ... 6 - در سازمان اصناف نیز دگرگونی های شگرفی به وجود آمد. 7 - در نظام خانواده نیز دگرگونی هایی پدید آمد - منجمله ازدواج با محارم - قواعد ارث ، حقوق . 8 - نظام طبقاتی و امتیاز خانواده ها و خاندان ها از میان رفت . 9- باعث گردید افراد به حقوق تازه ای دست پیدا کنند که تا آن زمان از آن بی خبر بودند. 10 - دیوار بلند مالکیت های بزرگ (اقطاع داری ) را که عامل جدایی از رعایا بود، بر سردر هر دو طبقه خراب نمود. 11 - احکام قصاص ، دیه ، سرقت ، نکاح ، نفقه ، تعدد زوجات ، طلاق و آن چه در قوانین مزدیسنا بود کاملا منسوخ شده و قوانین تازه جای آن نشست و رایج گردید. 12 - جشن های کهن به عنوان رسوم مجوسی منسوخ و به روزها و هفته ها تقسیم شد و عید فطر و عید قربان جای آن ها را گرفت . 13 - تضادهای بین ایران و رم و بیزانس تعدیل یافت . 14 - وارد نمودن ایران به دنیای اسلام ، یعنی در یک جامعه واحد، ملل مختلف تشکیل شده اند، جامعه ای که از حیث فرهنگ و مذهب و ملیت با هم به کلی متفاوت اند.
خلافت عباسیان دوره ی تازه ای را در تاریخ اسلام گشود و بحق ، دولت ، خوانده شد. کوفه ابوالعباس فاتحان و مهاجران قدیم عرب بودند و از اعراب یمانی در بین آنان فراوان بود، البته همسایگان مساعد و قابل اعتمادی برای این دولت - که اسم اش عربی عربی ولی در واقع ایرانی و خراسانی بود - به شمار نمی آمدند؛ خاصه که تمایلات شیعی و علاقه به خاندان علی (ع ) نیز در قلوب اهل شهر و حتی در بین قبایل مجاور، ریشه یی قوی داشت و هر وقت یک علوی - اگرچه در خارج از کوفه - سر به شورش بر می داشت انتظار می رفت که در کوفه کسانی به یاری او برخیزند. از این رو، اهل کوفه برای خلیفه ی عباسی نیز - چنان که برای خلفای اموی - مزاحم و آشوبگر و فتنه جوی و ناراضی می نمودند، و اگرچه در دعوی و سخن دلیرتر بودند تا در کار و اقدام ، لیکن به هر حال ، غالبا هر جا فتنه ای برمی خاست دست آنان در آن فتنه دیده می شد. بدین لحاظ سفاح خیلی زود دستگاه خلافت را به شهر قصر برد. قصر، شهری کوچک بود که ابن هیره والی عراق در آخرین سال های خلافت اموی ، نزدیک شهر انبار، بنا کرده بود. ابن هیره که ساختمان قصر را به پایان آورد سفاح ، آن جا را پایتخت خویش نمود و هاشمیه نام نهاد.در همین مکان بود که سفاح به مرگ نا به هنگام درگذشت و منصور نیز در همین محل گرفتار طغیان راوندیه و بعد سنبادشد، از آن پس ، یعنی در زمان منصور، بغداد به شهر هزار و یکشب معروف و به عنوان مرکز خلافت برگزیده شد. درست است که در این عهد نیز مثل عهد عبدالملک و هشام ، اعراب هنوز در قصر خلیفه آمد و شد می کردند، اما دیگر در نزد خلیفه قربت و مکانی نداشتند. موالی زادگان خراسان که غالبا امیران و ندیمان و جلیسان و حاجیان خلیفه بودند. دیگر شیوخ و سادات عرب را به درگاه خلیفه راه نمی دادند. تعصبات عربی دیگر تکیه گاه قدرت خلافت نبود و به همین سبب در دولت عباسیان خیلی بیش از عهد اموی - در ممالک شرقی خلافت - وحدت وجود داشت . در واقع آن چه تا آن زمان مانع حصول وحدت واقعی در زمان اموی می شد همین اتکا به سیاست آن خاندان بود بر سیادت و تفوق عرب ، از این رو ترک سیاست عربی بنی امیه خلافت عباسیان رنگی تازه داد، و بدین گونه ، در جای امپراتوری های قدیم بین النهرین ، دولتی تازه پدید آمد که بیش از نیمی از آن رنگ عربی نداشت و نیم دیگر هم تقریبا یکسره ایرانی بود. در حقیقت طرز حکومت ساسانیان که مبتنی بر رعایت توازن در بین عناصر و اقوام مختلف تابع امپراتوری بود و عرب همواره آن را عالی ترین نمونه جهانداری می شمرد، برای این سلسله سرمشق گشت . مخصوصا در اوایل عهد این سلسله و پیش از غلبه غلامان ترک ، قواعد جهانداری دوره ی کسرا و بزرگمهر در دربار خلفا مورد تقلید و پیروی واقع می شد؛ و وزرایی مانند برامکو آل سهیل خود را تا حدی وارث بزرگمهر و جاماسب می شمردند و توجه به ترجمه خداینامه ها و کلیله و آیین نامه و کتب پهلوی دیگر، از شرق و علاقه این خلفای تازه ، به قواعد و رسوم جهانداری ایام ساسانیان حکایت دارد. در هر حال نفوذ ایرانیان ، در دستگاه خلافت عباسیان ، مخصوصا تا عهد متوکل هر روز بیش تر می افزود.
با ظهور طاهر بن حسین ، ملقب به ذوالیمینین و ایجاد حکومت موروثی طاهریان در خراسان آرزوی دیرینه ایرانیان در تحصیل استقلال تا حدی فراهم آمد، نخستین ضربه واقعی به امپراتوری عرب در ایران وارد گردید. طاهر، یکی از ایرانیان خراسان بود که چون مامون به سال 194 هجری مخالفت خود را نسبت به امین آشکار کرد با وی همداستان شد و به سرداری سپاه وی در چند جنگ سرداران امین را شکست داد و بغداد را محاصره و تسخیر نمود و امین را کشت و از این زمان است که حکومت ممالک اسلامی به دست خراسانیان افتاد. برتولد اشپولر در تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی در این باره می نویسد: طاهر که از لحاظ سیاسی مردی کارآمد بود این امکان را به دست آورد که به محض ورود به نیشابور، در خطبه نماز جمعه از ذکر نام خلیفه خودداری کرد با این عمل ، مطابق مراسم آن زمان حکومت خود را مستقل اعلام نمود (207 ه ) طاهریان زمانی که استقرار یافتند، برای حفظ موقعیت خود و تامین استقلال ، بیش تر، روش عاقلانه ای در پیش گرفتند سعی کردند قلوب اکثریت مردم را متوجه خود سازند. به همین جهت ، علی رغم اکثریت قریب به اتفاق فرمانروایان عرب و ایران ، با عامه مردم بخصوص یا کشاورزان به مدارا رفتار کردند. کوشش نمودند در حوزه حکمرانی آنان انقلاب و شورشی رخ ندهد، سعی کردند مردم را راضی نگهدارند تا بهانه به دست دشمنان خود ندهند در کتاب زین الاخبار گردیزی آمده است :
مردم سرزمین حاصلخیز سیستان که دایره وار بر گرد دریاچه هامون و بخش سفلای رود هیرمند قرار دارد، به رهبری عقیدتی خوارج ، دایما علیه حکومت خلفا خروج می کردند. سیستان کانون اصلی خوارج بوده که میان روستاییان و پیشه وران معتقدان فراوان داشتند. دولت خلفا برای مبارزه با مخالفان خوارج ، از دستجات غازیان استفاده می کرد. در اواسط قرن سوم ، یعقوب بن لیث وارد صفوف غازیان ، یا مبارزین راه دین شد محمد شبانکاره ای ، در مجمع النساب می نویسد: یعقوب مردی بیدار بود عبوس ، بی حرف ، با اراده و جنگجویی بود دلیر و ساده . روی زمین خشک می خوابید و سپر را در پرچم پیچیده به زیر سر می گذاشت غذایش نان خشک و پیاز بود که همیشه در ساق موزه جا می داد. یعقوب که سرکرده عیاران سیستان شده بود، ابتدا پوشنگ و هرات را به تصرف خویش درآورد، از غفلت و غرور محمد طاهر، استفاده نمود و در نیشابور او را شکست داد و خراسان را به دست گرفت و دولت مستقلی را در مشرق ایران ، به وجود آورد، او سعی داشت که تمام سرزمین ایران را از سلطه خلفا خارج سازد، وی در این راه به موفقیت های بسیاری دست یافت ، شبانکاره ای می نویسد: یعقوب قصد عراق و پارس کرد و بگرفت و شحنه بنشاند و خود عزم بغداد کرد و برفت و با معتمد خلیفه عباسی حرب نماید معتمد از وی بگریخت و یعقوب از پس او شد به موصل و دیگر حرب کردند یعقوب منهدم شد و باز به بغداد آمد و هم در آن نزدیکی وفات یافت و سپاه او همه باز خراسان شدند
پس از حکومت های طاهریان ، و صفاریان دولت سامانی ، سومین دولت بالنسبه مقتدری است که در ایران ظهور کرد. در مدتی کوتاه منطقه ماوراء النهر، سیستان ، خراسان را به حیطه ی قدرت خود افزود. در این دوره ، شاهنشاهان سامانی ، نه تنها باعث وحدت بخشیدن حیات سیاسی کشور شدند، بلکه عامل رونق علم و هنر و شعر و فرهنگ شدند. برتولد اشپولر، در تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی می نویسد: حکومت بغداد، دیگر نمی توانست از تصرف خراسان به دست سامانیان و تشکیل یک دولت جدید بزرگ ایرانی جلوگیری کند. بدین وسیله ، مقدمات و شرایط احیای مجدد روح و معنویات ایرانی به وجود آمد وی در ادامه می نویسد: تمدن و فرهنگ ایرانی ، بی نهایت مدیون ایشان است . سامانیان ، گرفتار ملوک الطوایفی بودند، هر ناحیه از کشورشان در دست یک امیر محلی بود و با وجودی که دولت مرکزی به شدت با تمایلات استقلال طلبانه امرای محلی و در جهت تثبیت حکومت مرکزی مبارزه می کرد، نتوانست مقصود خود را در بسیاری از نواحی دوردست عملی سازد. آنان جهت جلوگیری از شورش ها و قیام ها در نقاط مختلف کشورشان ، متفذین محلی را به حکومت می گماردند. همین متنفذین ، بعدها از موقعیت استفاده کرده و مستقلا حکومت کردند. هر چند ولایاتی چون خوارزم ، چغانیان ، ختلان، اسفیجاب رسما جزو قلمرو حکومت سامانی بودند، ولی در واقع ، حکام این نواحی ، با استقلال حکومت می کردند. البته باید متذکر گردید، امرا و فرمانروایان محلی ، حکومت خویش را در داخل قلمرو ساسانی ، حفظ نموده بودند. بنابراین ، دولتی که اسماعیل سامانی تاسیس نمود، به هیچ وجه یکدست نبود، زیرا علاوه بر حکامی که از جانب دربار بخارا به ولایات اعزام می شدند، فرمانروایان محلی نیز وجود داشتند. اما چون دستگاه حکومت با تساهل و نرم رفتاری سامانیان ، نه تنها به منافع طبقه ی دهگان صدمه ای نمی رساند، بلکه موجب تقویت این طبقه هم می شد. فرمانروایان محلی و دهقانان از این دستگاه پشتیبانی می کردند و چنین بود که امارت آنان ، بیش از یک قرن دوام یافت . اسماعیل ، امیر سامانی ، خود املاک وسیعی را یا خرید و یا ضمیمه املاک خود نمود و آن ها را توسعه داد، سپس به خاصان و اعضای خاندان خود بخشید. البته واگذاری زمین و ملک ظاهرا از رسوم پیشین نظام فئودال بود. این املاک به نام اقطاع به امرا و سران لشکر اعطا می شد، که بعدها، یعنی در دوره سلجوقیان بسیار وسعت یافت . سامانیان ، سیاست ملکداری خویش را بر بنیاد هماهنگی و یا گاهی ایجاد نفاق افکنی ، بین روحانیون و بزرگ مالکان و حکام می گذاردند ولی هنگامی که این سیاست نتوانست به تثبیت موجودیت آنان کمک نماید و از طرفی در مقابل شورش و قیام های مردمی ، در داخل و حمله ی حکومت های دیگر از خارج ، خود را مستاصل دیدند، به تقلید از خلفای عباسی ، به تشکیل صنوف مختلف نظامی و حرفه ای از گاردهای ترک نمودند، تا شاید به طور جدی از این طریق در مقابل توده های مردم ، نیروی کارآمدی را سازمان دهند.