مرتضوی
در ادامه مطالب قبل راجع به ورود اعراب به ایران گوشه ای از جنایات این قوم پست سوسمار خور را بخوانید و اندکی بیندیشید که آیا سزاوار است فرهنگ آنها را بپذیریم و مال و ناموس خویش را به آنها پیشکش کنیم وا اسفا بر حال میهن عزیزمان
رفتار فاتحان :
هیچ چیز وحشیانه تر و شگفت انگیزتر و در عین حال ظالمانه تر از رفتار این
فاتحان بیابان گرد و وحشی نسبت به مغلوبان نبود.
با این همه دیری برنیامد که مقاومت های محلی از میان رفت و عرب با همه ناتوانی
و درماندگی که داشت بر اوضاع مسلط گشت و از ان پس محرابها و مناره ها جای
اتشکده ها و پرستشگاه ها را گرفت. زبان پهلوی جای خود را به لغات تازی داد.
گوش هایی که به شنیدن زمزمه های مغانه و سرودهای خسروانی انس گرفته بود
بانگ تکبیر و صدای موذن را با حیرت و تاثر تمام می شنید.
کسانی که مدتها از ترانه های طرب انگیز باربد و نکیسا لذت برده بودند رفته رفته
با بانگ حدی و زنگ شتر مانوس شدند.
در برابر هجوم تازیان شهرها و قلعه های بسیار ویران گشت. خاندان ها و دودمانهای
زیاد برباد رفت . نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و غنایم و انفال نام نهادند.
دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.
میگویند در یک روز بیش از 42 هزار زن ایرانی را در میان اعراب به عنوان کنیز تقسیم
کردند و بیش از 40 هزار پسر نوجوان ایرانی را با سوزن دوک اخته کرده
(( قدرت جنسی را از انها گرفتند )) و به عنوان غلام چونان حیوان انها را به کار گرفتند
در مهاباد 70 هزار سرباز ایرانی را در یک روز از بالای پرتگاه به پایین فرستادند و
همگی را به قتل رساندند. همه این کارها را نیز عربان وحشی در سایه شمشیر و تازیانه
انجام میدادند.
در منظومه ای که به خط پهلوی مربوط به سیزده قرن پیش بر روی پوست اهو در
نزدیکی شهر سلیمانیه (( شهری در کردستان عراق )) به دست امده و در ان هنگامی
که اعراب ستمگر به شهر زور حمله کرده بودند اتشکده ها را ویران و مردان ایرانی
را قتل عام میکردند چنین سروده شد :
هورمزگان رمان اتران کژان
ویشان شا ردو گوره کان
زور کار عارب کردن خاپور
گنای پاله هتا شاره زور
و کنیکان و دیل بشینا
میرد ازاتلی و روی هوینا
رویشت زرتشت مانووه بی کس
بزیکا نیکا هرمز و هیچ کس
ترجمه :
نیایش گاه ها ویران شد اتش ها خاموش گردید
بزرگ بزرگان خود را نهان کردند
عرب های ستمکار خراب کردند روستا را تا شهر زور
زنان و دختران را به اسارت گرفتند
ازاد مردان در خون خود غلتیدند
کیش زرتشت بی یاور ماند
اهورامزدا ( هرمز )دیگر به هیچ کس مهر نورزید ..))
منبع :
دو قرن سکوت (( دکتر عبدالحسین زرین کوب ))*
تاریخ ده هزار ساله ایران (( عبدالعظیم رضایی ))*
ابتدای بعثت پیامبر اسلام برابر با چهل و یک سالگی او و سال بیستم از امپراتوری خسروپرویز بوده است. خسروپرویز بیست و هفتمین امپراتور ساسانی بود که از سال 590 تا 627 میلادی فرمانروایی کرد. وی فردی جنگ طلب اما در عین حال بسیار آگاه به مشکلات و دلسوز به امور مردم بوده است. در زمان خسروپرویز بیشترین نبردهای ایران و روم اتفاق افتاد و وی موفق شد بسیاری از مناطق اروپا را به تصرف درآورد. از جمله متصرفات مهم او فتح دوباره مصر بود. اما نبردهای خسروپرویز و جنگهای بی پایان او با روم هر دو ابرقدرت بزرگ زمان را به شدت تضعیف کرد. بطوریکه در دو سال آخر عمر خسروپرویز جمعی از اعراب اقدام به قتل "هامرز" سردار ایرانی در حیره کردند. اما امپراتور ایران که بشدت سرگرم مناقشات خود با روم بود، به این مسئله ظاهراً کوچک توجهی نکرد. این را هم باید بگوییم که دولتهای ایران از پیش از هخامنشیان تا ساسانیان هرگز به کشور عربستان امروزی علاقه ای نشان نداده بودند و در صدد تصرف آن برنیامده بودند. حتی یمن امروزی که در جنوب شبه جزیره عربستان قرار دارد و همینطور مصر و سودان و لیبی ضمیمه خاک ایران بودند اما عربستان که بسیار نزدیکتر بود، به مزاج پادشاهان ایرانی خوش نمی آمد. در نگاه دولتمردان ایرانی عربستان بیش از یک صحرای خشک و بی آب و علف با یک سری اقوام نیمه وحشی که تمام زندگی آنها را شتر تشکیل می دهد نبود و لیاقت اینکه نام ایران بر آن گذاشته شود را نداشت.
اما ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. بدلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق العاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.
به هر حال هر دولت و هر امپراتوری که در تاریخ وجود داشته روزی منقرض شده و امپراتوری ساسانی نیز از این قاعده مستثنی نبود.
ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف 4 سال، 12 پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که این خود بزرگترن سندی است که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات می کند.
ضعف و انحطاط ساسانیان درست متقارن شده بود با قدرت گرفتن اعراب تازی و اتحاد و بالا رفتن خودباوری آنان. اعراب از زمانیکه اسلام را پذیرفتند مرتب اوقات خود را در جنگ و خونریزی سپری می کردند و عقیده شان این بود که آنها حق دارند بعنوان سفیران اسلام هر کسی را به اسلام دعوت کنند و اگر او اسلام را نپذیرفت او را بکشند و زن و فرزندان و تمام اموال او را به غنیمت شخصی بگیرند! توجه کنید که این رویه در قبل از اسلام به شکل دیگری اجرا می شد، چرا که اغلب اعراب حرفه راهزنی داشتند و از طریق سرقت کاروانها امورات خود را می گذراندند و به این شغل هم افتخار می کردند. حال پس از اسلام به طریق دیگری به سرقت و غارت اموال دیگران دست می زدند.
اولین جرقه حمله اعراب به ایران در زمان ابوبکر اتفاق افتاد. یکی از رؤسای قبایل بیابانگرد عرب بنام مثنی بن حارثه که امورات خود را از راه غارت روستاهای مرزی ایران می گذرانید، پیش خلیفه اول یعنی ابوبکر آمده و اوضاع نابسامان ایران را بیان کرد و گفت که با حمله به ایران ثروت زیادی نصیب اعراب خواهد شد. ابوبکر هم پذیرفته و خالد بن ولید را بهمراه سپاهی برای غارت شهرهای مرزی به منطقه فرستاد. البته این حملات، حملاتی مرزی و کوچک بودند. اما در ادامه مهمترین اتفاقی که رخ داد، کشتار چند هزار مردم بیگناه ایرانی در حوالی شهر انبار بود که بدستور خالد بن ولید انجام شد. در تمامی اسناد تاریخی آمده است که خالد بقدری زنان و کودکان و مردان بیگناه را کشت، که از کوچه های شیبدار شهر، نهر خون روان شده بود. وی پس از آن تمامی اموال مردم را بین سربازان بی سواد و
داریوش بزرگ را میتوان به جرات یکی از نوابغ هوشمند و شایسته برای قدرت و زمامداری کشور بزرگ و پرافتخار ایران زمین نامید .
در اینجا بر این هستیم تا گوشه ای از اقدامات شگفت انگیز این فرزند پاک ایران و شاهنشاه 28 کشور آسیا را بررسی کنیم و همچنین با اندیشه های پاک این ابر مرد میهن دوست و با اراده تاریخ ایران و جهان که بدون تردید ادامه دهنده راه کورش بزرگ نیز بوده است , آشنایی بیشتری داشته باشیم . در مرحله نخست این نوشتار باید به همه ایرانیان این نکته را یادآوری کنیم که پسندیده تر آن است که واژه کبیر را برای داریوش هخامنشی به کار نبردند . زیرا شایسته ابر مردی همچون داریوش نیست که وی را با پسوند کبیر تازی بنامیم .
کبیر از واژه ای صدرصد عربی ریشه گرفته شده است که کلمات اکبر , کبر , کبری نیز از همین واژه است . پس مه یا بزرگ که ریشه ای کاملا ایرانی دارد , برازنده این بزرگ مرد ایرانی و دیگر افراد شایسته این پسوند است بکار برده شود نیک تر است . هیچگاه ما نباید از واژگان عربی برای شخصیتهای برجسته تاریخمان استفاده کنیم .
زیرا اعراب در طول تاریخ بر ضد تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران از هیچ کوششی دریغ نکرده اند . بدون تردید ایران و ایرانی هیچ گاه نباید و نخواهد توانست با اقوامی بدوی و بیابانگرد که هنوز یکی از بی تمدن ترین و بی ریشه ترین کشورهای جهان به حساب می آیند کنار بیاید . زیرا آنان بودند که امپراتوری متمدن و قدرتمند ایران را به ویران سرای برای جولان دادن خودشان تبدیل کردند . آنان بودند که فرزندان دلیر ایران مانند بابک , مازیار , ابن مقفع , استاذسیس و سنباد را به قتل رساندند . آنان بودند که هشت سال با یکی شدند اتحادیه عرب بر ضد ایران و ایرانی دست به نبردی جهانی و نابرابر زدند و میلیون ها ایرانی از جان گذشته را شهید و معلول کردند . آنان بودند که نام جهانی و تاریخی خلیج فارس را با فریب و هزینه کردن جعل کردند . آنان بودند که ادعای جزایر سه گانه ایران را کردند و . . .
زرتشت پیامبر اهورایی ایران زمین |
- بهزاد فرهانیه | |
نوشتن و پرداختن به شرح حال بزرگانی چون پیامبران در واقع کاری بس دشوار و سخت است و در این میان بحث در مورد اندیشه ها و عقاید این بزرگان کار را دشوارتر و پیچیده تر می کند. بزرگ ترین سندی که درباره ی اشو زرتشت همکنون در دست داریم گاثاها (گاث ها - گات ها) یا سرودهای نیایشی وی می باشد که با زبانی بسیار کهن گفته شده و از نوع گفتار، نام ها و آموزش ها و برپایی یک دگرگونی ژرف، در فکر و اندیشه ی دینی و اجتماعی آن زمانه آگاه می شویم. |
رودخانه بمپور یکی دیگر از مهمترین رودخانه های بلوچستان می باشد. این رودخانه با درازای حدود 275 کیلومتر آبهای قسمت شرقی بلوچستان را جمع آوری کرده و بعد از مشروب نمودن ایرانشهر از آن گذشته و به جازموریان می ریزد. این رودخانه در 6 کیلومتری جنوب غربی بمپور قرار داشته واز ارتفاعات خاوری ایرانشهر سرچشمه میگیرد و به نامهای محلی کارواندر، تیغاب و دامن نیز نامیده میشود.. بین ایرانشهر و بمپور در دو سمت آن جنگلی از درختان کهور -گز-کنار پرورش مییابد. بیشه زارها و استپهای بیابانی و گیاهان خودرو نیز از پوشش های گیاهی موجود در منطقه بشمار میروند. کشت محصولاتی نظیر گندم ، جو ،ذرت ، ،خرما ,حبوبات و کماکان در منطقه عمومیت دارد. دامهایی نظیر شتر, بز, گاو، گوسفند نیز بطور عموم در منطقه پرورش می یابند. محوطه های باستانی زیادی در اطراف رودخانه بمپور وجود دارند که گویای وابستگی شدید این منطقه به آب این رودخانه بزرگ است. جالب است بدانیم که رودخانه بمپور در منطقه کاروندار و دامن بدلیل وجود کوهها و تپه های زیاد نقش بسیار مهمی را دامداری ایفاء می نموده است. البته کشاورزی هم بصورت باغداری نقش مهمی را در زندگی مردم این منطقه ایفاء می نماید، اما بدلیل کمبود زمینهای وسیع این امر در حد تامین مایحتاج اولیه مردم منطقه باقی مانده است. مزارع پراکنده ای در منطقه وجود دارند که محصول اصلی آنها خرما می باشد. این رودخانه پس از طی کوهها و تپه ها به ایرانشهر می رسد. بین ایرانشهر و بمپور که شرایط به لحاظ وجود زمینهای حاصلخیز مناسبتر است، رودخانه نقش مهمی را در فعالیتهای کشاورزی منطقه ایفاء می نماید. جالب توجه است تا اشاره شود که محوطه های همزمانی که در منطقه بین ایرانشهر و بمپور قرار گرفته اند به مراتب بزرگتر از محوطه هایی می باشند که در بررسی در منطقه دامن مطالعه شدند. این امر نتیجه زمینهای مناسب کشاورزی در منطقه بین بمپور و ایرانشهر می باشد. بعبارتی شرایط مناسب کشاورزی در این منطقه به مردم این امکان را داد تا با طیب خاطر بیشتری به فعالیتهای کشاورزی بپردازند، بنابراین استقرارهای این منطقه دائمی تر از منطقه دامن می باشند. یکی از مهمترین ویژگیهای رودخانه بمپور خاصیت خلل و فرج دار بودن کف رودخانه است که بخش عظیمی از آب رودخانه به زیر زمین هدایت می گردد این وضعیت امروزه نیز قابل مشاهده می باشد . در طی بررسی زمستان 1384 توسط نگارنده این وضعیت در منطقه دامن نیز مشاهده گردید. البته هر چند مردمان باستان خصوصا هزاره های دوم و سوم ق.م در اینخصوص مشکلاتی را داشتند، اما با پیشرفت تکنولوژی و استفاده از سیستم جدید آبیاری یعنی استفاده از قنات نه تنها آب هدر نمی رود بلکه قابلیت استفاده در زمینهای کشاورزی را هم دارد. اشتاین در پی سلسله بررسیهای خود وقتی به بلوچستان می رسد به این قنات ها برخورد می کند. نگارنده نیز طی بررسی های خود در تابستان سال 1381 و زمستان 1384در بین دامن و بمپور به این سیستم آبیاری مواجه شده بود.
استدلال در باستانشناسی (قیاس در مقابل استقراء)
باستانشناسی سنتی استدلال را مانند یک معما در نظر می گیرد که وظیفه آن کنار هم نهادن اتفاقاتی می باشد که در گذشته رخ داده اند. در مقابل باستانشناسی جدید آن را یک رویه و عملکردی می بیند که در آن فرضیاتی تنظیم می گردند، مدلهایی ساخته می شوند و پس از بحث، نتایجی صادر می گردند. پیش از ظهور باستانشناسی جدید که متکی بر استنتاج و تنظیم فرضیات بر اساس داده های مادی می باشد، باستانشناسان سنتی کوشش می کردند تا از میان انبوه مواد باستانی، گذشته را بازسازی کنند. اما چون این داده ها بدون در نظر گرفتن چهارچوب نظری و منطقی گردآوری می شدند، استنتاج سیستماتیک از آن داده ها غیر ممکن به نظر می رسید.
در باستانشناسی جدید استدلال استنتاجی با فرضیه سازی آغاز و با ساختن مدل برای توضیح فرهنگهای گذشته و آزمایش داده های آن تداوم می یابد. آنچه از این مطلب بر می آید اینست که در باستانشناسی جدید اینکه چه می دانیم پرسش علمی محسوب نمی گردد. بلکه پرسش علمی آن است که آنچه که می دانیم را چگونه می دانیم. در اینجاست که وظیفه باستانشناس در باستانشناسی جدید اینست که یاد بگیرد تا کشف کند نه همانند باستانشناسی سنتی کشف کند تا یاد بگیرد.