زیارت ناحیه مقدسه، یکى از زیارات مشهور امام حسین(علیه السلام) است. این زیارت در روز عاشورا و غیر آن خوانده مىشود و به اصطلاح، از زیارات مطلقه است. این زیارات، آموزههایى از عشق، معرفت، سوز، حماسه و توسل زائر به شمار مىرود که در عین مرثیه بودنش مسؤلیت آفرین و حرکتساز است. این زیارت، از امامزمان(علیه السلام) صادر شده است و صحنه کربلا و حادثه بزرگ عاشورا را به زیباترین وجه در مقابل چشمان اشکبار و قلب داغدار شخص زائر مجسم مىنماید و او را در متن واقعه عاشورا قرار مىدهد. و آنگاه که سراسر وجود انسان را سرشار از عشق و معرفت کرد، جانش را با تولّى و تبرى مأنوس مىسازد و سلام بر حسین و یارانش، و بیزارى از یزید و یزیدیان تاریخ را ورد قلب و زبانش مىنماید.
این زیارت با سلام بر پیامبران الهى و اولیاى دین، ائمه اطهار(علیهم السلام) آغاز مىشود سپس، با سلام بر امامحسین(علیه السلام) و یاران با وفایش ادامه مىیابد. پس از آن، به شرح کامل اوصاف و کردار امام حسین(علیه السلام) پیش از قیام، زمینههاى قیام حضرت، شرح شهادت و مصایب آن حضرت، و عزادار شدن تمام عالم و موجودات زمینى و آسمانى مىپردازد. در پایان، با توسل به ساحت قدس ائمه اطهار و دعا در پیشگاه خداوند متعال، پایان مىپذیرد.
اقامه عزای حسین در اربعین سالار شهیدان در جهان تشیع به خاطر چند چیز است:
1- در نخستین اربعین شهادت امام حسین (1) جابر بن عبداله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهداء (علیه السلام) شدند، نیز بنا، به برخی نقلها در اربعین، کاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در بازگشت از شام و سرراه مدنیه وارد کربلا شدند و برای شهدای کربلا گریه و عزا داری نمودند.
شیعیان نیز برای شرکت در عزاداری حضرت زینب و اسرای کربلا و احیای خاطرهی غمبار عاشورا و تداوم شور حسینی همه ساله در اربعین عزاداری میکنند.
2- زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین مستحب است و از نشانههای مؤمن شمرده شده است. امام عسکری (علیه السلام) فرمود:
«نشانههای مؤمن پنج چیز است: پنجاه و یک رکعت نماز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک گذاشتن (در حال سجده)، و بسم الله را (در نماز) بلند گفتن».(1)
به طور کلی، تأکید و توصیهای که از طرف ائمه (علیهم السلام) برای عزا داری امام حسین صورت گرفته، در مورد هیچ امامی صورت نگرفته و با آن که شهادت امام حسین در یک روز است، اما همان طور که می دانید عزاداری برای او از مدتها قبل و پس از آن ادامه مییاید.
این همه برای رسیدن به هدف و درس هایی است که در عاشورا بوده که هدف تمام امامان (علیه السلام) در آن خلاصه شده است که در قیام امام حسین (علیه السلام) روشنتر، آشکارتر، جامعتر و عمیقتر وجود یافته است.
--------------------------------------------------
پی نوشت:
1- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص41
منبع: www.pasokhgoo.ir
روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود. ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! برای اینکه او که رفت، نگذاشتند جامعه ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... سالار شهیدان را مظلومانه شهید کردند...
ایام متعلق به این خاندان و عرض ادب کردن به اینها برای خود ما فضیلت است. چون گریه کردن ما را مسلح می کند. شما در دعای کمیل می خوانید که گریه سلاح مؤمن است، اسلحه مؤمن است. اگر کسی اهل جهاد بود، خواست مبارزه کند، با دست خالی که نمی تواند بجنگد. اگر خواست با دشمن بجنگد، سلاح او تفنگ است، گلوله است و... اگر هم خواست با غرور و منیت و خودخواهی و نفس اماره بجنگد، این در دعای کمیل آمده است: و سلاحه البکاء (1).
این گریه خالصانه به درگاه خدای سبحان، آدم را مسلح می کند. یعنی آدم را از غرور، از تعدی، از ظلم و از خودبینی نجات می دهد، از احسن اثاثاً و رءیا (2) نجات می دهد، از طمع نجات می دهد. حالا گریه خاضعانه در عبادت و غیرعبادت یک اثر دارد، گریه برای سالار شهیدان یک اثر دارد. این گریه ما را به ولایت نزدیک می کند، به امامت نزدیک می کند، به علاقه به آنها نزدیک می کند...
انسان اهل گریه، رقیق القلب است؛ قسیّ القلب نیست. این که گفتند به مجالس حسین بن علی شرکت کنید؛ برای اینکه جامعه، بهترین راه زندگیاش همین است. آنهائی که با این معارف رابطه ای ندارند، بالاخره همیشه در زحمت اند. درباره خود سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) گفتند: انبیای الهی گریه کردند، وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گریه کرد. فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب (علیهما آلاف التحیّه و الثناء) گریه کردند...
خیمه ها را علم کنید!
وجود مبارک ابی عبدالله گفت: اینجا کجاست؟ اسامی این سرزمین را گفتند؛ نینوا و غاضریّه و امثال ذلک را گفتند، بعد گفتند: کربلاست، که حضرت فرمود: اینجا باید بارانداز کنیم. هاهنا مناخ رکابنا، هاهنا مذبح اطفال نا، هاهنا مقتل رجالنا (3).
اینجاست؛ بچه هایمان را ذبح می کنند، مردانمان را می کشند، فرزندان ما را به اسارت می برند، همین جاست. این را وجود مبارک ابی عبدالله از امیرالمؤمنین و از آباء کرامش شنیده بود؛ بیست سال قبل از جریان کربلا، امیرالمؤمنین وقتی از جنگ صفین برمی گشت، به این سرزمین که رسید از اسب پیاده شد؛ خاک را گرفت، بو کرد، دو رکعت نماز خواند، بعد فرمود: هاهنا،هاهنا. همین جاست، همین جاست... به حضرت عرض کردند: چی اینجاست؟ فرمود: هاهنا مصارع عشاق (4). اینجا عاشقانی می آرمند.
حسین بن علی هم که دوم محرم وارد شد، فرمود: هاهنا، هاهنا. همین جاست، همین جاست. اینجا شهید می شوند، اینجا ذبح می شوند. اینجا سر می برند، اینجا اسیر می گیرند. اینجاست! فرمود: پیاده شوید! پیاده شدند؛ وقتی خواستند خیمه ها را علم بکنند، حضرت دستور داد خیام زن و بچه در وسط باشد. خیام بنی هاشم که محرم اند، اطراف خیام زن و بچه باشد؛ خیام اصحاب که به منزله پاسدار و نگهبانان اینها هستند، اطراف خیام بنی هاشم باشد؛ که با نامحرم ها هیچ رابطه ای نداشته باشند. این صحنه در روز دوم محرم، اتفاق افتاد.
شب عاشورا که شد، عصر تاسوعا فرمود: همین نقشه و همین سامانه باشد، منتها اینها را جمع تر کنید. این طنابها را به هم محکم گره بزنید؛ خیام بچه ها در وسط، خیام بنی هاشم اطراف، خیام اصحاب اطراف؛ اما فاصله کمتر، این طنابها به هم گره بخورد، که در این تاخت و تازها این خیمه ها نیافتد. اطراف خیام را گودال بکنید- این چون جائی که نهر روان دائمی است، اطرافش نی روئیده می شود- فرمود: این نی ها را بیاورید، در این گودالها بریزید، آتش بزنید که فردا از پشت خیام کسی حمله نکند!
این دستور را در شب عاشورا داد. فقط یک طرف جلوی خیام باز بود که این رزمنده ها به میدان می رفتند، و اجسادشان را هم از همین راه به خیمه دار الحرب می آوردند. بقیه راهها بسته بود؛ یعنی پشت اش گودال آتش بود...
همین بود که وقتی عصر عاشورا به خیام حمله کردند، به زین العابدین (سلام الله علیه) گفتند: اینها دارند می آیند، بچه ها چه کنند؟ فرمود: فرار کنند، کسی در خیمه نباشد؛ عرض کرد: راه نیست!! اینها از چه راه فرار کنند؟! تنها راهی که این خیام با میدان دارد، همین راه روبروست. اطرافش گودالی بودکه آتش زدند که مبادا دشمن ها از پشت سر حمله کنند...
حکمت عاطفه نبوی
مکرر نقل کردند که وجود مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله) در حالات گوناگون گاهی لبان مطهر ابی عبدالله را می بوسید، گاهی زیر گلوی حضرت را می بوسید. گاهی دکمه های ابی عبدالله را باز می کرد، از زیر گلو تا سینه را مکرر می بوسید. مردم نمی فهمیدند برای چه وجود مبارک پیغمبر این کارها را می کند! و با سایر بچه ها اینطور عطوفانه رفتار نمی کرد...
یک وقتی خون چشمان مطهر ابی عبدالله را گرفت و دید سینه مطهرش سنگین شده؛ فرمود: کیستی؟ جای بلندی نشسته ای! این جائی که تو الان پا گذاشتی، مکرر پیغمبر بوسید... آن روز فهمیدند چرا وجود مبارک پیغمبر اینقدر لبان حسین را می بوسید، گلوی حسین را می بوسید، سینه حسین را می بوسید. آن نقاط یا جای تیر شد یا جای سنگ یا جای نشستن شمر؛ والشّ مر جال س علی صدره (5)...
---------------------------------------
تلفیقی از سخنرانی آیت الله جوادی آملی، حسینیه هدایت آمل 11 بهمن 1348 و سخنرانی در حسینیه ارشاد آمل روزهای اول و دوم بهمن 1358.
---------------------------------------
پی نوشت:
(1) مفاتیح الجنان. دعای کمیل
(2) مریم.47
(3) بحارالأنوار.ج44.ص383
(4) بحارالأنوار.ج14.ص 592
(5) بحارالأنوار.ج89.ص 223
منبع: کیهان
بین حماسه غمبار عاشورا و تداوم حیات شیعه، رابطهاى عمیق و دوسویه وجود دارد. شهادت مظلومانه امام حسین علیهالسلام و هفتاد و دو تن از یاران بزرگوار او در فاجعه کربلا، علاوه بر آثار بزرگ و حیاتى که براى جامعه اسلامى و انسانى به بار آورد، این نتیجه مهم را نیز در پى داشت که اهلبیت علیهمالسلام را به عنوان نمونههاى کامل پیشوایى امت به همگان معرفى نمود و نشان داد که تنها مکتب و دیدگاهى درست و بر حق و قابل دفاع است که بر اساس پیروى از آن خاندان شکل بگیرد و در همان مسیرى که آنان مشخص کردهاند، حرکت کند (یعنى مکتب عظیم و ریشهدار شیعه که تجلىگاه اسلام حقیقى است.)
از سوى دیگر، شیعیان نیز، در طول تاریخ پس از واقعه عاشورا، از سر شوق و شناختى که در وجودشان نسبت به سالار شهیدان علیهالسلام ریشه دوانیده بود، با برپا کردن مراسم سوگوارى و به راه انداختن دستههاى عزادارى، سینهزنى و تشکیل جلسات روضه و یاد کرد سیدالشهداءعلیهالسلام، یکى از اساسىترین رموز جاودانگى قیام حسینى و فرهنگ سترگ و سازنده عاشورا را رقم زدند. ایشان همواره در حفظ و تداوم این حرکت مقدس کوشیدهاند و به سخنان بیهوده و... شبهههاى تار عنکبوتىاى که گاهگاه از سوى عدهاى نادان یا مغرض مطرح مىشود، توجه نکردهاند و دشمنى کردن دشمنان اسلام و اهلبی تعلیهالسلام با آنان، حتى اندکى از عشق و علاقهشان به آن امام شهید و آرمانهاى الهى او نکاسته است.
آرى، حسین علیهالسلام مرا شیعه گردانید؛ آن گاه که یاد کرد عظیم او را در سوگوارىها و مراسم عزا و ماتم مشاهده کردم و به حقیقت حال او و معاندانش در حادثه کربلا، آگاه گردیدم. شیعه شدم با خونهاى تازه شهیدان کربلا که بر ریگهاى بیابان طف جارى بود و با ضجه بچهها و شیون زنان.
اکنون از برکت همین عزادارىها و جلسات یاد کرد قیام جاودانه امام حسین علیهالسلام و اهداف والاى اوست که صفوف شیعیان در برابر دشمنانشان مستحکمتر از پیش شده و مخالفان اهلبی تعلیهمالسلام به تأثیرپذیرى از این برنامههاى مقدس، به حقانیت و ولایت خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله پى مىبرند و بدان اعتراف مىکنند و مستبصر مىگردند.
در این جا، براى توجه دادن بیشتر شما خواننده محترم، به اهمیت مسئله سوگوارى بر امام حسین علیهالسلام و پیوند آن با گسترش روزافزون تشیع در دنیاى دیروز و امروز، دو نمونه عینى را، به نقل از کتاب «دورالمنبر الحسینى فى التوعیه الاسلامیه1 (نقش منبر امام حسین علیهالسلام در بیدارگرى اسلام)» ذکر مىکنیم. مؤلف مىنویسد:
1. شیخ زهیر حسّون براى من چنین نقل کرد: «روزى از کتابخانه واتیکان دیدن مىکردم. در قسمت ویژه کتابهاى اسلامى، چشمم به بیش از هزار کتاب خطى و چاپى درباره امام حسین علیهالسلام افتاد.
با تعجب، از مدیر کتابخانه علت را پرسیدم و او گفت: علماى واتیکان دیدند که تشیع در سالهاى اخیر رو به گسترش نهاده، روز به روز بر تعداد کسانى که در دنیا به مکتب اهلبیت مىگروند، افزوده مىشود و به این نتیجه رسیدند که علت این امر، مظلومیت امام حسین علیهالسلام است که شیعه آن را در مجالس سوگوارى و ماتم و با به راه انداختن دستههاى سینهزنى، زنده نگاه مىدارد؛ پس عدهاى از سوى واتیکان مأمور شدند که در دنیاى اسلام بگردند و هر کتاب خطى و چاپى درباره امام حسین علیهالسلام را گردآورى کنند و به واتیکان منتقل نمایند، تا ایشان نیز با استفاده از روش شیعیان در یاد کرد شهادت مظلومانه امام حسین علیهالسلام، به بیان مظلومیت حضرت مسیح ـ که به باور آنها بردار شد و مظلومانه کشته گردید ـ بپردازند و از این طریق، آیین مسیحیت را گسترش دهند.»
2. استاد ادریس الحسینى، در کتاب خود «لقد شیعنى الحسین (بى شک حسین مرا شیعه گردانید)» مىگوید: یک روز، یکى از نزدیکانم از من پرسید: چه باعث شد که تشیع را انتخاب کنى؟ گفتم: آن کس، جدم حسین علیهالسلام بود و ضایعه ناگوار شهادتش در روز عاشورا. گفت: چگونه؟ گفتم: هر گاه به یاد صحنههاى دردناک آن روز مىافتم، نمىتوانم آن اعمال فجیع را نتیجه اندیشههاى سالم و هدایت یافته بدانم و خونهاى پاک اهلبیت علیهالسلام را که بر ریگهاى بیابان کربلا روان گردید، همچون جریان آبهاى معمولى بپندارم. آن خون، خون بهترین و شریفترین کسى بود که پیامبر صلىاللهعلیه وآله بارها دربارهاش به مردم سفارش کرده بود... و چنین کسى نمىتوانست بر باطل باشد و کشندگان او بر حق؛ زیرا قاتلان امام حسین علیهالسلام خود مىدانستند که او بر امیرشان یزید به مراتب فضیلت دارد و بزرگ دنیاى عرب و اسلام است؛ اما چون به مال و ارزش دنیا که یزید وعدهشان داده بود، طمع کرده بودند، به کشتن فرزندزاده پیامبر صلىاللهعلیهوآله تن در دادند.
شیخ زهیر حسّون براى من چنین نقل کرد: «روزى از کتابخانه واتیکان دیدن مىکردم. در قسمت ویژه کتابهاى اسلامى، چشمم به بیش از هزار کتاب خطى و چاپى درباره امام حسین علیهالسلام افتاد.»
آرى، حسین علیهالسلام مرا شیعه گردانید؛ آن گاه که یاد کرد عظیم او را در سوگوارىها و مراسم عزا و ماتم مشاهده کردم و به حقیقت حال او و معاندانش در حادثه کربلا، آگاه گردیدم. شیعه شدم با خونهاى تازه شهیدان کربلا که بر ریگهاى بیابان طف جارى بود و با ضجه بچهها و شیون زنان.
کربلا ورودگاه من به تاریخ است و به حقیقت و به اسلام. حال چگونه مىتوانم همچون عارفى رقیقالقلب و شاعرى نازک خیال، مجذوب آن نگردم و بدان گرایش نیابم!
پىنوشت:
1. این کتاب، رساله دکتراى مؤلفش، خطیب محترم، دکتر شیخ محمد باقر مقدسى، از «دانشگاه جهانى علوم اسلامى لندن» است. وى توانست در تاریخ 25/5/2000م. از رساله خود، به عنوان اولین بحث علمى و دانشگاهى درباره «منبر امام حسینعلیهالسلام» دفاع کند و به اخذ مدرک دکترا در علوم اسلامى نایل گردد.
منبع: محمد مهدى رضایى، مجله پرسمان، شماره 30
درباره اربعین اختلاف نظر است. سه دیدگاه از اهمیت بیشتری برخوردار است:
1. بعضی عقیده دارند اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در سال 61 هجری از شام برگشته و در بیستم صفر همان سال در کربلا با جابر بن عبدالله انصاری ملاقات کردند و همگان برای امام عزاداری نمودند(1). از این اربعین به عنوان اربعین اوّل یاد میشود. این دیدگاه از شهرت بیشتری برخوردار است. مرحوم سید محمدعلی قاضی طباطبایی کتابی مستقل برای اثبات این ادعا تدوین کرده است(2) مرحوم ابن طاووس از طرفداران این دیدگاه است وی مینویسد: «راوی گفت: چون زنان و عیالات حسین(علیه السلام) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند، به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر، پس آمدند به قتلگاه رسیدند، دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنیهاشم و مردانی از اولاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند برای زیارت قبر حسین(علیه السلام) پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینهزنی با هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دلها را جریحهدار میکرد، برپا نمودند و زنانی که در آن نواحی بودند، جمع شدند و چند روزی به همین منوال گذشت»(3)
ابن نما(4) و برخی مقتلنویسان دیگر نیز طرفدار این نگرش هستند(5).
طرفداران این دیدگاه شواهد و قرائنی را دستمایه خویش قرار داده و دلائل مخالفان دیدگاه خود را پاسخ دادهاند.
2. بعضی دیگر برگشت اهل بیت به کربلا و ملاقات آنان با جابر را قبول ندارند.
بر اساس این دیدگاه اربعین وجود نداشته است که تاریخ و نحوه رفتن اهل بیت(علیهم السلام) به کربلا مطرح باشد.
مرحوم آیتی از طرفداران این نگرش است: در داستان آمدن اهل بیت(علیهم السلام) از شام به عراق و رسیدن آنها در اربعین یعنی بیستم صفر به کربلا را به هیچ وجه نمیتوان قبول کرد یا سند قابل اعتماد برای افسانه تاریخی به دست داد. اهل بیت(علیهم السلام) عصمت در ماه رجب سال 60 هجری از مدینه به مکه رفتند... پس از مدتی که در کوفه گرفتار بودهاند، طبق دستوری که از شام رسید، آنان را به شام فرستادند و از آن جا هم بعد از مدتی که معلوم نیست، به مدینه طیبه بازگشتند و حق آن است که تاریخ حرکت اهل بیت به شام و تاریخ رسیدن آنان به شهر دمشق و مدت توقف اسیران در مرکز حکومت یزید و تاریخ حرکت آنان از دمشق به طرف مدینه و تاریخ ورود آنان به شهر مقدس مدینه، هیچ کدام از اینها به درستی معلوم نیست»(6).
استاد شهید مطهری نیز رفتن اهل بیت به کربلا و ملاقات آنان با جابر بن عبدالله را قبول ندارد(7).
به نظر ایشان، مدت زمانی و تاریخ رفت و برگشت آنها به گونهای است که امکان ندارد پس از چهل روز دوباره به کربلا برگشته باشند.
طرفداران این دیدگاه برخی از شواهد را دستمایه خویش قرار داده و اربعین اوّل را به صورت عادی از محالات دانستهاند(8).
3. بعضی دیگر بر این عقیده هستند که اربعین وجود داشته است؛ بدین معنا که اهل بیت (علیهم السلام) در کربلا حضور یافته و برای امام حسین (علیه السلام) و یاران او عزاداری کردهاند. ولی در سال اوّل و یا سالهای بعد بوده است، معلوم نیست.(9)
از آن چه گذشت میتوان نتیجه گرفت که بر اساس مبنای اوّل مدت چهل روز از آغاز حرکت اهل بیت(علیهم السلام) تا برگشت آنان به کربلا طول کشیده است؛ ولی بر اساس مبنای سوم اربعین وجود داشته و اهل بیت(علیهم السلام) به کربلا بازگشتهاند، اما تاریخ و مدت آغاز حرکت اهل بیت از کربلا و بازگشت آنان بدانجا معلوم نیست، همچنین معلوم نیست برگشت در سال اوّل بوده است یا سال بعد. اما بر اساس دیدگاه دوم اصلاً یعنی وجود نداشته باشد تا تاریخ حرکت اهل بیت(علیهم السلام) از شام به کربلا و پیمودن مسافت شام تا آن شهر مطرح باشد.
--------------------------------------------------------
پینوشت:
1- علی نجاتی، قطعه از بهشت، ج 2، ص 607.
2- تحقیقی دربارهُ اربعین حسین(علیه السلام)، ص 608 به بعد.
3- ترجمه لهوف، ص 196.
4- مثیر الاحزان، ص 59.
5- قاضی طباطبایی، تحقیقی درباره امام حسین(علیه السلام)، ص 12 به بعد.
6- بررسی تاریخی عاشورا، ص 148- 149.
7- حماسه حسین، ج 1، ص 30.
8- علی نجاتی، پیشین، ص 609.
9- همان، ص 612
منبع: www.pasokhgoo.ir
اول، علم و دانش: در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه ان فى ذلک لایات للمتوسمین (1) گفت: «به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است» .در صفحات بعد سخن ابوزرعه را نقل خواهیم کرد که گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئلهاى پرسش کرد.ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید.پس به سوى امام باقر (علیه السلام) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت : نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى.آن مرد به سوى امام باقر (علیه السلام) رفت و مشکل خود را مطرح کرد.امام نیز پاسخ او را گفت.مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر (علیه السلام) آگاه کرد.آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.
در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانشتر باشند مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را مىدیدم که در نزد او چون شاگردى مىکرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد مىنویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبد الله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهیهایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین. من حکم بن عتیبة را با آن آوازهاى که در میان پیروانش داشت مىدیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مىنمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.
ابن جوزى در تذکرة الخواص، مىنویسد: عطاء مىگفت هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که دامنه دانایىاش نسبت به دانشمندى دیگر کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر.من حکم را دیدم که در نزد آن حضرت چونان پرندهاى ناتوان بود.ابن جوزى مىگوید: «منظور وى از حکم همان حکم بن عتیبه بود که در روزگار خود دانشمندى بزرگ به شمار مىآمد» .
این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کردهاند.محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است.البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقر العلم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مىکند.
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم.شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.
شیخ مفید مىنویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر (علیه السلام) صادر شده، ظاهر نشده است.
ما در صفحات آینده از بزرگان مسلمان از صحابه، تابعان و فقیهان و نویسندگان و بسیارى دیگر که از علم و دانش آن حضرت بهرهمند گشتهاند، یاد خواهیم کرد. تحقیقات بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مىکردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مىآوردند.
گفتار آن حضرت درباره توحید
بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهاى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمىکنم.اعرابى پرسید: چگونه او را دیدهاى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را مىبینند.با حواس به درک نمىآید و با مردمان قیاس نمىشود.با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد.در کار خود هرگز ستم روا نمىدارد.او خداوندى است که جز او معبودى نیست.اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر (علیه السلام) گفت: خداوند خود آگاهتر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش
شیخ مفید در ارشاد، نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مىگفت: گمان نمىکردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن على را دیدم.
مىخواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد.ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرم مىبود.در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم.او هیکلمند بود و به دو نفر از غلامانش تکیه داده بود.من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مىکند.به خدا او را اندرز خواهم گفت.پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مىریخت با گشادهرویى جوابم گفت.به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کناد! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مىکند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مىکنى؟ او دستان خود را از غلامانش برگرفت و به خود تکیه کرد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم.در حقیقت من با این طاعت مىخواهم خود را از تو و از دیگران بىنیاز کنم. بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.
محمد بن مکندر گوید: گفتم: «خدا ترا رحمت کند! مىخواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى» .
کلینى در کافى، مانند همین روایت را از على بن ابراهیم، از پدرش و محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان و هم او، از ابن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از امام صادق (علیه السلام) نقل کردهاند.
نگارنده: معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: «مىخواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى» این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و...از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مىکرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود.و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مىخواست امام باقر (علیه السلام) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود.امام (علیه السلام) نیز بدو پاسخ مىدهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است.اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است.به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: «مىخواستم اندرزت گفته باشم...»
بنابر همین اصل است که از صادقین (علیه السلام) دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است.از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است.امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمود: «ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد» .
پىنوشت:
1 ـ حجر/75: و در این (عذاب) هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است.
منبع: کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 18، سید محسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى