امام باقر علیه السلام فرمود:
من و گروهی از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد.
حاضران به پدرم گفتند: چه میگوید؟
پدرم فرمود: میگوید: بچهام را فلانی صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش میکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.
امام سجاد علیه السلام شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتی آورد، آهوی مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزی کشید و بچهاش را شیر داد.
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد. امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچهاش به سوی صحرا روان شد.
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید».
منبع: بحارالانوار، ج 45، ص 30.
1
ـ همیشه در راه خدا و با نام خدا قدم بردارید و هدفتان «الله» باشد.2
ـ ای برادران، پایگاه نظم و وحدت کلمه را به گفته امام امت حفظ کنید و آگاه باشید که منافقین از کوچکترین حرکت خلاف، بیشترین سوء استفاده را می کنند.3
ـ از کلیه برادران و خواهران گرامی تقاضا دارم هیچ گاه صحنه را ترک نکنند و همیشه در صف های نماز جمعه و دعای کمیل شرکت کنید.4
ـ از مادر و خواهران تقاضا دارم اگر در سوگ بنده خواستید بگریید، در جای خلوتی این کار را بکنید مگر اینکه دشمن ببیند و دلشاد شود. از تمامی رزمندگان راه خدا التماس دعا دارم.سیدمهدی نقیبی راد در
20 فروردین سال 1344 در رشت به دنیا آمد. او که کوچکترین پسر خانواده بود، بخاطر هوش سرشار و شجاعت بی نظیرش مورد توجه خانواده و خویشاوندان قرار گرفت. و به قول مادرش «او بچة تحفهای بود و از اول معلوم بود که ماندنی نیست» از 5 سالگی وارد آمادگی شد و در سال 51 به دبستان راعی رفت. راهنمایی و دبیرستان را با معدل بالا پشت سر گذاشت.وقتی که سوم دبیرستان بود و در رشتة تجربی درس میخواند، فرمان امام برای تأسیس بسیج صادر شد و او همراه با دوست صمیمی خود شهید امین اصغری درخواست عضویت در بسیج مستضعفین را به مسئولان وقت نمود و تا سال
61 در بسیج رشت در مسئولیت جذب و سازماندهی بسیج محلات مشغول به وظیفه بود. سید در این مدت بارها درخواست حضور در جبهه را نمود که بنابر گفتة همرزمان او اصل بسیج آمدن سید مهدی برای رفتن به جبهه بود، ولی مسئولین بسیج بدلیل مهارت و شجات بی نظیر سید و احتیاجی که در رشت به چنین نیروهایی داشتند اجازة حضور او را در جبهه نمیدادند. تا اینکه در سال 61 به بهانة درس خواندن از بسیج استعفا داد و سر از ارتفاعات کردستان در آورد. در همین موقع او به عضویت رسمی سپاه درآمد و در گروهان شهید کلاهدوز از گردان امام سجاد در تیپ 2 لشکر 25 کربلا شروع به فعالیت نمود.اندکی بعد، بدلیل ویژگیهای ممتازش، او را به واحد اطلاعات و عملیات لشکر
25 کربلا بردند که بعد از مدتی فرماندة محور یک لشکر 25 کربلا در منطقه شد. در همین زمان بود که شهامت و شجاعت، منحصر به فرد سید در کارهای اطلاعاتی، باعث شد که از او دعوت شود تا به قرارگاه نصرت (که یک قرارگاه کاملاً محرمانة اطلاعاتی و مختص به شجاعان عرب خوزستان بود) برود. سید مهدی چنان در این قرارگاه درخشید و آن چنان در عملیاتهای شناسایی متبحّر بود که بعد از دو سال انجام وظیفه در این قرارگاه ، کاملاً در بورس بود طوری که همه دوست داشتند فقط با او بروند به شناسایی؛ به قول همرزمانش«او ناچار شد از قرارگاه فرار کند». حتی هنگام بازگشت به لشکر 25 کربلا نیز چندین نفر از نیروهای زبدة قرارگاه نصرت تصمیم گرفتند که با او به لشکر 25 کربلا بیایند که سید مانع آنها شد. و همه اینها در حالی بود که سید هنوز 19 سال هم نداشت.همرزمانش نقل کردهاند
:«در شناساییها هر جا کم میآوردیم به سید رجوع میکردیم». حتی یکبار برای شناسایی تا خط دوم و سوم عراق پیش رفت که داستانش مفصل است.سید چند بار مجروح شد، ولی مجروحیت هرگز او را از پای نینداخت با اینکه بدنش پر از ترکش بود و از ناحیة چپ شکم ،کلوستُمی شده بود؛ ولی مدتهای مدیدی را در مناطق برای شناسایی بسر میبرد
.سیدی که شور و نشاطش زبان زد همه بود، روزة روزهای دوشنبه و پنجشنبه و نماز شب برنامة دائمیاش بود و نیز کسی در طول این چند سال حضور او در صحنة انقلاب از او ناراحتی و عصبانیت ندید و کسی را ناراحت نکرد
. ولی اگر کسی کاری انجام میداد که نفعی برای اسلام و امام نداشت به شدت با او برخورد میکرد.بعد از تبدیل تیپ قدس به لشکر و جدایی آن از لشکر
25 کربلا، سید از لشکر 25 کربلا به لشکر قدس آمد و برای فرماندهی گردان ضربتی و خط شکن حضرت رسول(ص) پیشنهاد شد. او اولین فرماندة این گردان بود. همرزمانش میگفتند که تحویل گرفتن این گردان برای سید و حفظ روحیه و آمادگی نیروهای آن توسط سید از شاهکارهای او بود. به نحوی که از نیروهای گردان، کماندوهایی تک ور ساخته بود. سید در زمان فرماندهی گردان، معاون اول اطلاعات و عملیات لشکر قدس و محرم اسرار شهید حسین املاکی (جانشین ستاد و فرماندة اطلاعات و عملیات لشکر16 قدس) نیز بود.رشادتها و زحمات او در طول چهار سال حضور مستمر او در جبهههای حق علیه باطل از او چهرهای ساخت که با آن سن کم، تصویری بزرگ و خاطرهای جاوید از خود در دل ما گذاشت
. ماجراهای پیدا کردن رزمنده های گمشدة در شناسایی، پیشروی به خط دوم و سوم عراق، نقشه کشیهای دقیق او از مواضع دشمن، عبور دادن گردانها از کنار سنگرهای عراقی، فتح کانالهای نعلی عراق و پیشروی از موانع غیر قابل نفوذ دشمن، طرح تصرف سه راهی امام رضا در خاک عراق وسقوط پایگاه فرماندهی دوعیجی عراق و شلمچه به تبع رشادتهای او و حتی شهادتش، باعث شد که فرماندة دلاور و بیبدیل لشکر اسلام ، شهید املاکی دربارة او چنین بفرمایند:«
به طور قطع میتوان گفت که پیروزی ما در عملیات بزرگ کربلای پنج، مرهون رشادتهای سید مهدی نقیبی راد بود.»و سرانجام این فرماندة دلاور سپاه عزت در غروب
4 اسفند 1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.اِنْ شاءَ الله بتوانیم از سیرة آن بزرگواران پیروی کنیم
.